1. امروز برای دومین بار به عنوان استاد مهمان رفتیم به دانشگاه زاید. تجربهی بسیار خوبی بود. استقبال هم خوب بود چون بچهها حتی حاضر شدن بیشتر از وقت کلاس بمونن که همینطور که من میدونم و شما میدونین چیزی نیست که خیلی اتفاق بیوفته.
اما از نتایج اخلاقی این جلسه این بود که بنده کاملا اطمینان پیدا کردم که هر چی کمتر خودم رو آماده کنم بهتر میتونم حرف بزنم چرا؟ چون اگه خودم رو آماده کنم مغزم ناخودآگاه محدود میشه و اگه یک دفعه قرار بشه راجع به یک موضوع دیگه صحبت کنم نمیتونم ولی اگه چهارچوبی تنظیم نکرده باشم راحت میتونم راجع به هر چیزی حرف بزنم.
2. دلم برای رفقایی که مدتیه ندیدم خیلی تنگ شده و وقتی باهاشون چت میکنم بیشتر یادم میافته که چقدر دلم براشون تنگ شده. بخصوص اگه شرایطشون طوری باشه که میدونم خیلی بعیده ببین مشون. البته بقول خانوم والده نه ما هنوز پیریم نه خدا بخیل شاید بازم همدیگه رو دیدیم. به هر تقدیر از همینجا برای تمام رفقا که میدونم اینجا رو نمیخونن و برای معدودی که میخونن آرزوی بهترین ها رو دارم و امیدورام یک روز ببینمشون.
3. این موبایله منم داره عذاب میشه! یک دفعه نگاه میکنی میبینی همه چی سرجاشه ولی نه میتونی شماره بگیری نه کسی میتونه باهات تماس بگیره! حالا از کجا میخوای بفهمی؟ تصمیم دارم به زودی ظرف 10 ماه آینده عوضش کنم حالا نمیدونم برم چی بگیرم! سونیاریکسون هم مثل این کلفت و ناجوره این جدیده هم که نمیشه باهاش شماره بگیری اینقدر دکمههاش کوچیکه! یک سامسونگ دیدم D840 بدم نیومد ایشالله تا سال دیگه تصمیم میگیرم. اگه کسی هم پیشنهادی داره خوشحال میشم بهم بگه!
عزت همگی رفقا مزید.
1 comment:
Great work.
Post a Comment