گرمه، گرم...
توي اين هواي سرد دلمميخوام از يک چيز گرم براتون بگم... از گرمايي که توي وجود هر آدمي وجود داره... گرمايي که خيلي وقتها ادمها نميذارن اثرش توي رفتارشون ديده بشه...
امروز راجع به محبت و ابراز محبت ميخوام صحبت کنم... چيزي که ميخوام بگم شايد بيشتر مربوط به آقايون بشه ولي ميدونم که درد دل خيلي از خانمها هم ميتونه باشه...
راستش از همون قديم نديمها به مردها ياد دادن، حالا مستقيم يا غير مستقيم کاري نداريم، که مرد بايد يک وجود خشک و بعضاً خشن باشه... مثلاً هيچوقت يک مرد نبايد گريه کنه... مرد نبايد ضعف نشون بده يا بترسه و از همه مهم تر انکه مرد نبايد احساس عشق و محبت واقعيش رو نسبت به ديگران بروز بده...
فکر ميکنم نمونه بارز اين جور طرز فکر عده نه چندان کمي از پدرهاي خود ما باشن... کساني که با وجود قلبهاي لطيف و احساسات رقيقي که دارن هميشه سعي ميکنن با يک ماسک عجيب و غريب که تلفيقي از خشونت، توجه يا بي توجهي زياد هست اين بخش وجود خودشون رو بپوشونند...
اين طرز رفتار هميشهمثل يک مانع مزاحم برقراري ارتباط با اين طور آدمهاي به اصطلاح خودداره... انگار هيچوقت نميشه به درون اين آدمها نفوذ کرد... هميشه يک فاصاه بين ما و اونها وجود داره...
اما بعضي از همين آدمها توي موقعيتهاي خاصي عکس العلهايي از خودشون نشون ميدن که نا خواسته باعث بروز درونب تريت احساسات قلبي اونها ميشه... در يک همچين وقتهاي احساس خيلي خوبي به آدم دست ميده... انگار تمام دنيا رو بهش داده باشن... يک موج قوي از همه حسهاي ليف به آدم منتقل ميشه...
هميشه بعد از اينطور لحظات با خودم فکر ميکنم که چرا ما نميخوايم يا فکر ميکنيم که نبايد اون احساس حقيقي و قلبي خودمون رو خيلي ساده و بي تکلف.. بدون ترس و البته خالي از ريا بيان کنيم؟
من اعتقاد دارم با يک همچين رفتاري آدم ميتونه روابطش رو هميشه گرم و تازه نگهداره... و باعث بشه بقيه هم با يک حس خوب و با يک ديد دوستداشتني به آدم نگاه کنن...
حتي ميخوام بگم ياد گرفتن اين فنِ بيانِ احساسات ميتونه توي زندگي خصوصي هر کسي و در ارتباط بهتر با اعضا خانواده کاملاً موثر باشه...
زياد حرف زدم... اما اين حرفها مدتي بود توي دلم مونده بود و بايد يک جايي زده ميشد... فعلاً...