میگم: دلت میاد؟
میگه: شاید تو دلت اومد.
میگه: مگه میشه
میگم: این اولیش که شده.
میگه: تعارف میکنیا!
PARANDEH
میگم: دلت میاد؟
میگه: شاید تو دلت اومد.
میگه: مگه میشه
میگم: این اولیش که شده.
میگه: تعارف میکنیا!
حضور ملت غیور و شهیدپرور عارضیم که تا به این هنگام عمراً چنین احساسی نداشتهایم. خیلی فشارمان در این افول بالا رفته و دستهایمان از شدت داغی یخ بسته! مغزمان مدام مثل motherboard بدون Ram سوت میزند و انگار یکبند حسن شماعیزاده دارد توی مخمان آواز میخواند.
از قضای روزگار هم به دلیل کبر سن، پس از انجام عملیات نصفشب بپر توی استخر داریم سرما هم میخوریم آن هم در حرارت ۴۵ درجه سانتیگراد.
خانم والده و ابوی هم که فعلا رحل اقامت در منزل خالهجان افکندهاند و البته یواش یواش هم دارند فکر برگشت میکنند.
باقی ماجراهای زندگی هم که طبق روال همیشه برای ما دارد پیش میرود به کندی! حالا تا ببینیم کدام اتفاق میافتد و کدام نمیافتد. از ما اگر میپرسید ترجیح داریم این یکی اتفاق همراه آن یکی اتفاق با هم بیوفتد شاید حالی بردیم مبسوط. ولی شکیات بسیار داریم که بشود چون بر خلاف سیاستالله در کل زندگی ما است اگر اینطوری بشود. آنچه معمولا میشود اگر ناشکری نباشد این است که اولی و دومی تا نزدیک شدن میروند ولی ۱۰ دقیقهی آخر عین فیلمهای اسکورسیزی یک دفعه کلا تمام ماجراها برعکس جریان بازی به اتمام میرسد!
حالا که حرفش پیش آمد از سیاستالله هم برایتان بگوییم که خوب چیزیست فقط نمیدانیم درش برای ما چرا هیچوقت روی پاشنه نمیچرخد. البت از هر بندهی خدایی هم پرسیدیم همه همین را گفتند. ولی روی پاشنه نچرخیدن داریم تا نچرخیدن. حتما برای ما سختتر است یک جوایی تا برای بقیه.
آخرش هم اینکه از بس حالمان قر و قاطیست این روزها، تا اطلاع ثانوی به نوشتن اراجیف به همین سبکِ پرت و پلا ادامه میدهیم! تا خدا آخر و عاقبت ما را با این زندگی بخیر کند انشاالله.
پس ملت بدانید و آگاه باشد که ما همچنان سنگپا به جگرمان سایش میشود! دلمان به رودهمان مالش میرود و مغزمان به بصلالنخاعمان بکذا.
فلذا نمیدانیم به ساز کدام برقصیم! بنابراین میرویم به دیسکوی کوباییها، سالسا و dirty dancing تماشا میکنیم از دور! دست هم نمیزنیم چون به ما گفتهشده که هر دیدنی که دست زدنی نیست! و بسی کف میکنیم از نساء مکرمه (اقل الله لباسهن، مضمون: خداوند از وسعت لباسهایشان بکاهد) که قر میدهند اووووف و رجال بلند بختی که اینچنین نساء را handle میکنند سلحشوروار (transfer الله شانسکم لنا، مضمون: پروردگار شانس آنها را به ما بدهد).
آخرش هم چون آمپرمان میچسبد، برای اینکه رادیاتمان خنک شود و موتورمان یاتاقان نزند و قیریپاج نکند، باالبسهی پلو خوریمان ساعته نیمهشب میپریم در استخر به دفعات.
بعد، شفق زده میخوابیم تا شاید جبران مافات بشود. اما آخرش هم کلهمان روی مُتکا نرفته دوباره همان آش میشود و همان کاسه. میگویید چه کنیم حالا؟