Wednesday, January 01, 2003



بخاطر يک آهنگ

چي ميشه گفت غير از حرفي که تو ميزني... وقتي هيچ چيزي غير از من و تو با هم نمي مونه... وقتي همه چيز مثل برق و باد مياد و ميره و هيچکس زحمت اينرو نميده که از خودش بپرسه "چي شده؟"
وقتي دفتر زندگي يک ورق ديگه خورد و همه جملات و کلمات خودش رو برد... دوباره من موندم و تو... اين با هم موندن ما هم شايد بخاطر اينه که تو از اول هم نبودي... شايد چون جايي غير از توي ذهن من حضور نداشته باشي...
نميدونم... دلم گرفته... ياد تمام اون روزهايي که رفته و ديگه نيست... همه خاطراتي که ميان و ميرن و فقط نقششون براي ما ميمونه... نقشي خوب... يا نقشي بد؟ اين رو خودمون تعيين ميکنيم... چيزيه که خودمون ميسازيم...
آره بخون... باز هم همون آهنگ تکراري زندگي... همون ريتم هميشگي... هزار بار بيشتره که اين آهنگ رو به تنهايي شنيدم... اما باز هم تو برام بخون... بخون بخاطر تمام کارهايي که بايد ميکردم و نکردم... بخون بخاطر تمام کارهايي که نبايد ميکردم و کردم...
براي تمام لحظه هايي که رفته... براي عمر که داره ذره ذره ميره... بخاطر ابر بخاطر بارون... بخاطر طوفان بخاطر برف... بخاطر دريا بخاطر جنگل...
مرگ بر اين زندگي روزمره... به تمام چيزهايي تکراري اين دنيا... به تمام قصه هاي کهنه... به تمام رنجهاي پوسيده اين دنياي لعنتي که از فرط عبث بودن بوي گندش تمام زمين رو برداشته... آره بخون... بخون تا بقض صدام ناله سازت باشه... تا دل فرسده ام امين صدات...
بيا اين آهنگ رو دوباره برام بخون...

I'm Leavin'
(Words & music by Jarrett / Charles)
La la la la la la la la la la la la la
La la la la la la la la la la la la la
Well I know, if I'd arrived in time to know you
You'd have taken the time to show me
I wouldn't be lonely
Where will I go, who will I have to lie beside me
Is it something that's inside me
I'm so lonely
Tried so hard each time, each time I just can't make it
Feelin' fast vibrations and I just can't take it
Living from day to day, chasing the dream I'm,
I'm leavin
La la la la la la la la la la la la la
La la la la la la la la la la la la la
Tried so hard each time, each time I just can't make it
Feelin' fast vibrations and I just can't take it
Living from day to day, chasing the dream I'm,
I'm leavin
La la la la la la la la la la la la la
La la la la la la la la la la la la la
La la la la la la la la la la la la la
I'm, I'm leavin
La la la la la la la la la la la la la
La la la la la la la la la la la la la
I'm Left,You're Right,
She's Gone (My Baby's

امّا پرنده قويتر از اين حرفاست... ميمونم... با وجود تمام رفتنها... ميمونم و ميخونم بخاطر اونهايي که هستن اونهايي که بودن و اونهايي که خواهند بود...



پرنده و فيلم...

اولاً خدا لعنت کنه اين Comment Server ما رو که هي بازي در مياره... بعضع وقتها ميگم برم يک Weblog هم توي Persianblog باز کنم و خيال خودم و راحت کنم... چي بگم بابا ديگه...
والله از اونجايي که دل پرنده بعضي وقتها خيلي کوچيک ميشه و سر چيزهاي کوچيک پر ميشه و حسابي بهم ميريزه و تا حرف نزنه خالي نميشه امروز ميخوام راجع به يک فيلم صحبت کنم...
اين که اسم فيلم و بازيگرانش چي يا کي بودن خيلي مهم نيست... چيزي که من رو يک کم به خودش مشغول کرد ماجراي فيلم بود... درسته که اين داستان چندين بار ديگه هم بصورتهاي مختلف تصوير شده بود ولي اين دفعه بد جوري ذهنم رو مشغول کرد...
جريان از اين قرار بود که يک زن و شوهر بدجوري افتادن توي مشکل مالي... رفتن سراغ قماربازي ولي هيچ اثري نکرد... امّا اون وسط يک قمارباز حرفه اي عاشق خانم شد و به هر دوتاشون پيشنهاد داد که در ازاء يک ميليون دلار يک شب زن طرف بره پيش اين آقاي قمارباز... شما باشين قبول ميکنين يا نه؟
ميدونم همه الآن ميگن نه...! خوب من هم مثل شما ميگم نه... تازه ميگم اگر يکي از طرفين هم اين وسط رضايت بده اون يکي بايد ديگه قيد اين زندگي رو بزنه...
ولي ببينين... اين حرف رو ما ايروني جماعت داريم ميزنيم و تمام... اونجا که ارضاء جنسي مفهومش مثل رفع تشنگي هستش چي؟ واقعاً چي ميخواد بشه؟
عرض شود که پرنده با اين فکر محدود خوش اينطوري فکر کرد که جايي که مساله پوله قبول اين پيشنهاد يا هر پيشنهاد مثل اين درست عين خيانته... بماند که يکي گفت حالا مي ارزه اگر اين دو تا پول رو نگيرن و بعد به علت همين مشکلات مالي جنگ و دعوا کنن و زندگي تمام... خوب من هم از اونجايي که عقيده دارم اين حرفها که من با تو توي کارتن هم شده زندگي ميکنيم و خوشبخت ميشيم و از اين جور صحبتها رو قبول ندارم مجبور شدم راجع به حرفش فکر کنم... ولي خوب ديدم اصلاً کي تضمين ميده که اين دو تا بعد از گرفتن پول ختلاف پيدا نکنن؟ فرض کن اين پوله به يکي از اونها خيلي مزه کنه اون وقت چي؟ پس در هر صورت نميشه انجام دادن اين کار رو مشروط به شرط بالا کرد...
ولي بگذاريد يک چيزي رو بگم... متاسفانه يک همچين آدمهايي توي دنياي ما پيدا ميشن... زياد هم پيدا ميشن... دوستهاي که به کشورهاي عربي سفر کردن و يک کمي بيشتر توي زندگي مردم اون اطراف دقت کردن ميتونن خيلي راحت مصداق حرفهاي من رو پيدا کنن...
اين آدمها به خاطر پولهاي کمتر از اين هم حاضر به قبول اين قرارها ميشن... و جالب اينجاست که در مقايسه با خيلي از مردم ديگه واقعاً به اين پولها احتياجي ندارن... اونها ميگن که عشق و ارضاء از هم دو تاست... عشق ما مال يکي ولي ارضاء الله مدد... من که نتونستم معني اين حرف رو بفهمم... آخه مگه ميشه؟ حالا خدا و پيغمبر و اينها به کنار اصلاً هيچ جوري نميشه اين رو حتي با معيارهاي انساني هم پذيرفت... ولي خوب مثل اينکه شده و داره روز به روز هم بيشتر ميشه...
اينجاست که ديگه مغز کوچيک پرنده کفاف حلاجي مطلب رو نميده و فقط ميتونه بگه... واقعاً ما داريم کجا ميريم ها؟