Saturday, June 23, 2007

Day Dreaming

باور کردن خیلی از واقعیات تنها در خیال امکان‌پذیر می‌شود. با تصویر کردنِ اتفاقات آتی در ذهن می‌شود به بسیاری چیزها پی‌برد. به شیرینی خیلی از سختی‌ها و زیبایی خیلی از لحظات.

گاهی تاثیر یک روز-رویا می‌تواند به وسعت تمام ساعات یک شبانه‌روز ادامه یابد.

Wednesday, June 20, 2007

Where is my money?

اگر امروز ایران بودم حتماً پس‌فردا حقوق می‌گرفتم، امّا چون نیستم باید کمه کم ۱۲ روز دیگر صبر کنم.

Monday, June 18, 2007

Oh My God

دعا خوندن بعضی وقتها خیلی به دل آدم مزه می‌ده. شاید یک لوح یا مناجات رو ۱۰۰۰ بار خونده باشی اما تنها ۱ یا دوبار اون احساس لذت واقعی رو از خوندنش برده‌باشی. همیشه فکر می‌کردم این حالت برام فقط شب‌ها پیش میاد. خوب تا امروز صبح هم تقریباً عکسش برام اتفاق نیافتاده‌بود.

امروز صبح از وقتی چشمام رو باز کردم انگاری یک چیزی ته فلبم داشت دست و پا می‌زد. تا بعد از شستن دست و صورت تونستم بهش بی‌توجهی کنم ولی بعدش وقتی اومدم تو اتاق دیدم واقعاً راه نداره. خلاصه ادعیه محبوب رو باز کزدم و خوندم. چسبید! خیلی چسبید.

بنابرهمین دلیل هم از امروز، صبح‌های نه چندان زود هم رسماً به جمع ساعتهای خوب برای دعا خوندن اضافه شدن. نمی‌دونم نتیجه‌ی این دعا چی باشه، لمیدوارم به همون خوبیه احساسی که داشتم.

Sunday, June 17, 2007

Ask Me If You Can

سوالات را گاهی می‌پرسی برای اینکه شاید از جوابشان به آرامش برسی. امّا اوقاتی می‌شود که جواب آنقدرها هم آرامش بخش نیست. در مواردی همین جوابها باعث می‌شود که چشمانت به زوایای دیگر باز شوند. شاید هم بعدش بگویی کاش که هیچ‌وقت هم نمی‌دیدی. ولی از واقعیت گریزی نیست. خوب بود اگر بعضی وقتها می‌شد کلاً صورت مسئله را پاک کرد. اگر کسی پاک‌کنی بسازد که قادر به این کار باشد بازارش را خودم پیدا می‌کنم. باید بروم چون یواش یواش دارد بیدار می‌شود. تاکسی... تاکسی...