Saturday, July 28, 2007

I don't care

خوب اینجا هم تولد ۵ سالگیش اومد و رفت و انگار هم نه انگار. اما این یک چیزهایی رو در مورد خودم بهم یاد آوری می‌کنه.

اصولاً اخلاق من اینطوریه که معمولاً کاری رو که شروع می‌کنم، ادامه می‌دم و خیلی خیلی بعیده که کلاً بگذارمش کنار. حالا کاری هم ندارم که کار مفیده یا کار بیخود.

دقیقاً به همین خاطر هم هست که یک سری از کارها رو در زندگیم ترجیح می‌دم امتحان نکنم. سیگار و قلیون و عرقجات از چیزایی هستن که به همین دلیل هیچوقت امتحانشون هم نکردم. چون می‌دونم از این آدم‌ها نیستم که بگم یک دفعه امتحان می‌کنم! ‌نه خیر!

این وبلاگ نوشتن هم از همون قاعده پیروی می‌کنه. جایی که تمام رفقا دیگه بی‌خیال نوشتن شدن و مدتی هست گذاشتن نوشتن رو کنار، من هنوز بعد از ۵ سال دارم می‌نویسم. با وجود اینکه خیلی کسی به اینجا سر نمی‌زنه و خیلی هم طرفدار نداره اما یک جورایی هم بهش عادت کردم هم برای خودم یک جایی هست برای نوشتن عقاید و اتفاقات.

به هر حال امیدوارم، ۲۵ سال دیگه هم اینجا بنویسم تا شاید بشم اثوه‌ی مقاومت در زمینه‌ی نوشتن در وبلاگ بی‌خواننده.

عزت همگی مزید.

Tuesday, July 24, 2007

Mind Games



بازی کردن هم برای خودش استعداد می‌خواد. حالا این بازی هر چی می‌خواد باشه. بازی کامپیوتری، بازی دسته‌جمعی مثل دستمال‌بازی و خر پلیس و یا بازی‌های لفظی مثل شوخی کردن یا ظریف حرف زدن و نکته پیدا کردن.
توی هر بازی اگه به بازی یک بازیگر ماهر نکاه کنی همه چیز برات به نظر ساده میاد. پیش خودت فکر می‌کنی عجب باحال، منم برم همین کار و بکنم. ولی بعد که شروع می‌کنی می‌بینی که نه همچینم آسون نیست، حالا یا خیلی بازی رو دوستداری و اونقدر تمرین می‌کنی و سختی می‌کشی تا ماهر می‌شی یا اینکه بی‌خیال می‌شی و ترجیح می‌دی که تماشاگر باشی و از بازی‌کردن بقیه لذت ببری.
امّا بعضی از بازیا هست که اگر توش وارد نباشی یا بقولی بازیه تو نباشه و بعد بخوای بازیشون کنی، اونوفت نتیجه‌ای که از بد بازی کردن حاصل می‌شه می‌تونه حسابی قیه‌ات رو بگیره و بعد نتونی به این راحتی از تو بازی در بیای. در این حالت‌ها بهتره تا فهمیدی که اهل این بازی نیستی فوری بکشی کنار و بگذاری اونی که بلده بازی کنه.
منم بر طبق فتوای خودم، از همینجا اعلام می‌کنم اون بازی فقط بازیه خودته، فقط هم خودت بلدی چطوری بازیش کنی. منم نه دیگه در موردش اعدایی می‌کنم نه سعی می‌کنم مثل تو بازی کنم. عیبی هم نداره، چون منم برای خودم بازی‌هایی بلدم که تو بد نیستی. به هم در
!

Sunday, July 22, 2007

My Stomach Habits

این شکم من هم برای خودش داستانیه.

اصولاً یک اخلاق بدی که داره اینه که اگه چیزی توی خونه باشه، معمولاً بهونه نمی‌گیره. مثلاً اگه لوازم صبحانه همه چی باشه، شاید خیلی وقتها اصلاً صبحانه نخورم و تا ظهر هم اتفاقی نمی‌افته. برای بقیه وعده‌های غذایی هم همین قانون صادقه.

اما حالا فقط کافیه که یک روز چیزی برای صبحانه نباشه که بخوری! اونوقت از ساعت ۱۱ شروع می‌کنه به قار و قور کردن. دیگه به ۱ نرسیده همچین ارکستر راه می‌اندازه که انگار یک هفته خالی بوده.

خلاصه به نظرم بیشتر بجای اینکه از روی کمبود انرژی و گرسنگی کار کنه، مثل داستان اون سگه از روی غریزه و احساسات مغزی عمل می‌کنه.

اینم یک مدلشه دیگه.