
امتحان زده
ميدونم يک چند وقتيه که از روال پرنده نويسی دور شدم ولی خوب وقتی خبر از امتحان و درس باشه خيلی چيزها قاطی پاطی ميشه يکيش هم همين نوشتن وبلاگه... امّا باز هم جای شکر داره که مثل خيليها اين نوشتن رو تعطيل نکردم...
چيزی که امروز ميخوام راجع بهش بگم شايد زياد بی ربط به نظر بياد ولی در شرايط کنونی چون فکرم رو مشغول کرده و نميتونم از شرش خلاص بشم بهتر ديدم که بنويسمش...
ميخوام راجع به تقلب توی امتحانات بگم... اينکه بده رو شک ندارم ولی کاريه که خيلی از ما ها انجامش داديم و ميديم... من که همين جا اعتراف ميکنم که خيلی اين کار رو کردم و متاسفانه اصلاً هم پشيمون نيستم...
البته اين قضيه هيچوقت و واقعاً هيچوقت توی مدرسه برام پيش نيومده... تقلب به خيليها رسوندم ولی خودم تقلب نکردم... اما نميدونم چرا تا افتادم توی اين چاه اينطوری شدم... يک طوری که شايد يک جورهايی بهش عادت کردم...
راستش رو بخواهين بايد بگم که بيشتر بهم اعتماد به نفس ميده ميدونين... يعنی همين قدر که بدونم اگر چيزی يادم رفت ميتونم از يک جايی دوباره بهش دسترسی پيدا کنم، حالا کتب باشه يا جزوه يا حتی امکان مشورت با بغل دستيم، خيلی توی روحيم تاثير ميگذاره و فکر ميکنم همين هم باعث شده که حالا يک جورهايی بهش عادت کنم...
ولی اگر واقع بينانه بخواهيم بهش فکر کنيم اين قضيه به چيزهای ديگه ای هم مربوطه... آخه حفظ کردن يک مشت فرمول الکی که هر موفع هم بهش احتياج پيدا کنی در دسترست هست يا دونستن کد برای يک الگوريتم که تازه 100 سال هم از اختراعش گذشته به چه درد ميخوره؟ من که ميگم هيچ درد... برای همين هم هميشه همش رو مينويسم ميبرم سر جلسه امتحان... آخه اگر يکی مثل من خنگ بود و تمام اين چرنديات رو با هم قاطی کرد تقصير کيه؟
مورد بعدی هم بعضی اساتيد گرامی هستن با اين همه لطف و معرفت واقعاً... 700 صفحه کد تازه فقط برای ميانترم آخه ظلمه به خدا... که همش بايد حفظ بشه... اه،اه...
اما جا داره همينجا از بعضی از اساتيد که واقعاً با رفتارشون تونستن جلوی اين قضيه رو توی کلاسهاشون بگيرن خالصانه تشکر و قدردانی کنم... يکی دو موردش رو هم بگم... يکی از استادای ما با وجود تمام سختگيريهای طول ترم خودش هميشه اين مطلب رو اذعان ميکرد که درسش سخته و امتحانش از اون هم سخت تر ولی خودش ميگفت که چون شما به نمره درس من (که واحدش کم هم نبود) احتياج دارين من هم توی نمره دادن سخت نميگيرم که انصافاً هم نميگرفت. همين هم باعث شده بود که بچه ها واقعاً درسش رو بخونن و بدون ترس و کاملاً سالم امتحانش رو بدن... بعد هم اگر کسی نمره ناجوری ميگرفت ميدونست که تقصيره خودشه و اصلاً شکايت هم نميکرد... اما مورد دوم هم اين بود که يک مرد بزرگ ديگه ای که من افتخار داشتم شاگردش باشم توی امتحان به هر شاگردی اجازه ميداد يک برگه A4 رو هر جور دست داره پر از نوشته کنه و بياره سر جلسه... اسم اين برگه رو هم گذاشته بود تقلب مجاز... خيلی خوب و موثر... ما هم راضی اون هم راضي... تقلبی هم در کار نبود...
خلاصه مطلب اينه که تقلب هم مثل خيلی از کارهای زشت ديگه که اين روزها از قبحش حسابی کم شده و ميتونم بگم به يک ارزش هم تبديل شده بين تمام رده های ما رواج داره... خوب اين هم از تاثير محيط و هم از بی معرفتی خود ماست...
آخر اين نوشته هم ميخوام که از تمام کسانی که بهم تفلب رسوندن تشکر کنم و از اونهايی که من توی کلاسشون تقلب کردم معذرت بخوام چون بالاخره حقی از اونها ضايع شده که اميدوارم ببخشن...
پاشم برم... برم درس امتحان فردا رو بنويسم که داره دير ميشه....