Friday, October 31, 2003

مديريت

نمي فهمم چجوريه؟ يک دفعه اونقدر بي حوصله ميشم يک دفعه اينقدر چرت و پرت مياد توي ذهنم؟ چي بگم والله اولش يک کمي اخبار بدم خدمتتون...
اول، به نظر شما ضايع ترين اتفاق ممکنه توي ماه رمضون چيه؟ بارک الله اينه که ظهر جمعه مامانتون کباب درست کنه و شما مجبور بشين توي بالکن کباب درست کنين...
دوم، مار از پونه بدش مياد در سوراخش سبز ميشه... يعني اينکه پرنده از چي بدش مياد گربه حالا چي يک بچه گربه اي رو اين اخوي هاي ما آوردن توي پارکينگ نگهميدارن... توي 80 سالگي يادشون افتاده بچه بازي در بيارن... اونقدر هم زشته که بيا و ببين... لاغر و حانيي... اه اه... اسمش هم آقا مصطفي است... خلاصه برنامه داريم اينجا... دوتا غول تشن افتادن دنباله بچه گربه... اين هم از زندگيه ما...
خوب اما اصل مطلب اينکه بنده ميخوام با اجازه، راجع به مواضيعي در امر مديريت حرفهايي بزنم... البت هيچ ادعايي ندارم بحث علميش رو هم بيل که جاي خود دارد کلنگ ميرم چه برسه به خودم...
عرضم به گوش مبارکتون که يک چيزي که هميشه من رو ناراحت ميکنه در امور مديريتي بحث کاسه داغتر از آش و با توضيح بيشتر شاه مي بخشه شاقلي نميبخشه است... بابا نمي فهمم چقدر تفاوت توي اجرا و برداشت ميتونه توي يک حرم مديريتي رخ بده آخه؟ عجب... رئيسش ميگه ما هدفمون جذب بوده... طرف همچيني برخورد کرده که همه رو زده کرده... رئيسش ميگه خواستي خواستي... نخواستي نخواستي... طرف اومده ميگه بايد تازه هر وقت هم من ميگم بايد... اي بابا... اينهمه دم و دستگاه عريض طويل درست کردي که آخر چي؟ هر چي ميگي نشه؟ مگه اينکه يکي صداش در بياد تازه بفهمي که نه خبري هم نيست؟ اصلاً شما بفرماييد اين هم شد مديريت؟ اگه شد چطور شده که ما نفهميديم؟ آخه تا کي؟ ما password زديم رفتيم مرحله بعد اوني که نداره چي؟ هيچي... ول معطله...
در ضمن يک نفر هم تولد شد ولي جايي که ملت مي دونستن تولد شه نبود خوب؟ اون وقت از اونجايي که بود براي بقيه mail زد که تولدم مبارک... حالا من چي بگم؟ شما هم بگين تولدت مبارک... هديه چي؟ حالا فعلاً...
Chao…

Sunday, October 26, 2003

حوصله ندارم زياد تايپ کنم... اصولاً ديگه خيلي وقته مثل قبل حوصله يکسري چيزهايي رو که در گدشته براشون حوصله داشتم رو ندارم... چند کلمه ميگم و مي رم... ميرم فکر کنم ببينم اصلاً دوباره بيام يا نه...
اول... مرديم از هيجان اين مملکت... نمي فهمم ما هيجان نخوايم کي رو بايد ببينيم؟ دوم... خدا رو شکر که مانونشن به خوبي برگزار شد ولي اينکه بشنوي يکي بعدش بگه مه معلومه کانونشن 800 هزار توماني بايد هم خوب باشه قبول کنيني شنيدنش سخته مخصوصاً وقتي ميدوني يک عده اي چقدر براش زحمت کشيدن... در ضمن تا کور شود هر آنکه نتواند ديد...
آخرش رو هم نميگم چون به اندازه کافي قر زدم