Saturday, June 16, 2007

Too Much

برای امروز آنقدر گفتنی هست که اینجا جا نمی‌شود.

Thursday, June 14, 2007

Smart Answers

Man comes home, finds his wife with his friend in bed.
He shoots his friend and kills him.
Wife says: 'If you behave like this, you will lose ALL your friends'.

A small Boy wrote to Santa Claus, ' send me a brother'
Santa wrote back, ' SEND ME YOUR MOTHER'

What is the definition of Mistress?
Someone between the Mister and Mattress

Husband asks: 'Do u know the meaning of WIFE??
Without Information Fighting Every-time
Wife replies, ' No, It means, With Idiot For Ever!!!’

What's the difference between stress, tension and panic?
Stress is when wife is pregnant, Tension is when girlfriend is pregnant, and Panic is when both are pregnant.

Teacher: Do you know the importance of a period?
Kid: Yeah, once my sister said she has missed one, my mom fainted, dad got a heart attack & our driver ran away.

A woman asks a man who is travelling with six children, 'Are all these kids yours??'
The man replies, 'No, I work in a condom factory and these are customer complaints'.

A young boy asks his Dad, 'What is the difference between confident and confidential?
Dad says, 'You are my son, I'm confident about that. Your friend over there, is also my son, that's confidential …’

Wednesday, June 13, 2007

Philosophy

حقیقت ماجرا این است که زندگی خیلی سخت است بخصوص اگر مشکل باشد، در اوقاتی که چنان مشکل نباشد آنقدرها سخت نیست ولی عموماً بخاطر سخت بودنش مشکل هم هست و قص الی هذه.

Tuesday, June 12, 2007

Why You?

برام زیاد پیش میاد که حتی ندونم برای چی دلم گرفته. احساس واقعاً بی‌خودیه!

انگار یک سنگ بزرگ روی سینه‌ات باشه که نتونی برش داری. یک باری روی شونه‌ات که نتونی بگذاری زمین. منتظر خبری باشی که نمی‌دونی کی می‌رسه.

یک کمی تحملش می‌کنی، سعی می‌کنی با تلقین به خودت بقبولونی که اصلاً یک همچین احساسی نداری و خیلی هم تازه خوشحالی. اما یک دفعه دم‌دمای عصر، که هوا از زور غم‌زدگی داره سوراخ می‌شه، دیگه انرژیت برای تظاهر و نقش بازی‌کردن تموم می‌شه.

میای خونه، ساز و بر می‌داری و شروع می‌کنی به زدن. یک ساعتی می‌زنی شاید بهتر بشی. ولی سازم آواز دلِ نوازنده رو می‌زنه برای همین از ساز هم صدایی غیر از سوز و گداز بیرون نمیاد.

میای شاید چند خطی بنویسی و راحت بشی. اما اونم کمک چندانی نمی‌کنه. برای همین نوشته رو هم نیمه تموم می‌گذاری و...

Sunday, June 10, 2007

Ring My Bell


حقیقتاً احساس می‌کنم این آلبوم Enrique رو می‌شه برای یک مدتی گوش داد. به یاد، فکر کنم، دومین آلبومش که اونم خوب بود.

خاطراتی دارم از اون آلبوم... این یکی هم مثل اینکه از دور و برش چیزای به یاد موندنی زیاد قراره بجا بمونه. امیدوارم که خاطرات این آلبوم هم مثل اکثر خاطرت آلبوم قدیمی خوب باشه تا شاید بعدها با لبخند به این آهنگ‌هاش گوش کنم.

می‌خواستم آهنگی رو که دوست دارم براتون بگذارم که دانلودکنین ولی مطمئن نبودم کدوم آهنگش رو بیشتر دوست دارم بنابراین فعلاً همون آهنگ معروفش رو گذاشتم (Do You Know ).

نکته: برای اینکه توی host جای کافی ندارم آهنگ کیوسک رو برداشتم بنابراین لینکش دیگه کار نمی‌کنه.