
گاهی انجام ندادن بعضی از کارهای سخت، خیلی مشکلتر از انجام دادن آنهاست.
این کارها معمولاً کارهایی هستند که میدانی آخر هم آنچه میخواهی نمیشود ولی باز هم غرور و یا دلت اجازه نمیدهند دست از انجامشان بکشی. و با وجود تمام آمادگیهایی که به خودت میدهی باز هم از نتیجه دلگیر و غصهدار میشوی.
در طول انجام این کارها بسیار میکوشی که واقع بین باشی ولی چیزی در درونت مداوم به رویاپردازی مشغول است و انگار پردهای به روی چشمانت میکشد که تنها آنچه ساخته و پرداختهاش است را ببینی!
گاهی بسیار میاندیشی که از شروعشان به پرهیزی ولی در گوشهای از دلت ندایی به تو میخواند که شاید این بار بخت با تو یار باشد! به گوش دلت زمزمه میکند که مبادا حذر کنی و عمری افسوس بخوری که ای کاش این تیر را میانداختی، چه اگر خدایت یار بود، صیدی میبردی که نصیبش برای تمام دورانت کفایت میکرد!
با اینکه میدانی، اینبار هم دل به دریا میزنی و به کارزای پای مینهی که لشکریانش آنچنان بر تو میتازند که فرصت دوباره اندیشیدن را از تو میگیرند و تا بخود بیایی چنان در خود غلطیدهای که چارهای جز قبول شکست نداری.
غریب است که تمام این افکار متشتت در تو میخروشند و تمام افسانه را از بر میدانی و هزار هزار بار روزانه مرور میکنی اما بر دوراهی که میایستی راهی را میروی که پیشتر نمیخواستی.
این کارها معمولاً کارهایی هستند که میدانی آخر هم آنچه میخواهی نمیشود ولی باز هم غرور و یا دلت اجازه نمیدهند دست از انجامشان بکشی. و با وجود تمام آمادگیهایی که به خودت میدهی باز هم از نتیجه دلگیر و غصهدار میشوی.
در طول انجام این کارها بسیار میکوشی که واقع بین باشی ولی چیزی در درونت مداوم به رویاپردازی مشغول است و انگار پردهای به روی چشمانت میکشد که تنها آنچه ساخته و پرداختهاش است را ببینی!
گاهی بسیار میاندیشی که از شروعشان به پرهیزی ولی در گوشهای از دلت ندایی به تو میخواند که شاید این بار بخت با تو یار باشد! به گوش دلت زمزمه میکند که مبادا حذر کنی و عمری افسوس بخوری که ای کاش این تیر را میانداختی، چه اگر خدایت یار بود، صیدی میبردی که نصیبش برای تمام دورانت کفایت میکرد!
با اینکه میدانی، اینبار هم دل به دریا میزنی و به کارزای پای مینهی که لشکریانش آنچنان بر تو میتازند که فرصت دوباره اندیشیدن را از تو میگیرند و تا بخود بیایی چنان در خود غلطیدهای که چارهای جز قبول شکست نداری.
غریب است که تمام این افکار متشتت در تو میخروشند و تمام افسانه را از بر میدانی و هزار هزار بار روزانه مرور میکنی اما بر دوراهی که میایستی راهی را میروی که پیشتر نمیخواستی.