Sunday, August 24, 2008

1 down 5 to go!!!

این وبلاگ نوشتن من هم دیگه به درد نمی‌خوره. البته که آخرِ آخرش مهم اونه که خودم چی حال کنم.
یک کمی از اوضاع و احوال این چند وقت بنویسم که حالا بعداً ها که اومدم بخونم یادم بیاد که چی توی این مدت گذشته.
- مهم‌ترینش اینکه جیجو رفت آمریکا و خانواده‌ی دو نفره‌ی ما دوباره شده دو تا یک نفر و رسانه‌ی ارتباطیش هم شده اینترنت و تلفن.
احتیاجی به گفتن نداره که جاش توی خونه چقدر خالیه. وقتی از می‌رسم خونه نه سر و صداش هست و نه انرژیش توی خونه. بقول خودش: دلم براش کلی تنگ رفته!
o ولی ایندفعه با اوندفعه فرق می‌کنه. حداقل این امیدواری هست که حالااگه اینمدت یک کمی دوری هست ولی ایشاالله این نیز بگذرد.
- با رفتن رئیس و تنهاموندن من توی دفتر بیشتر وقتم رو به کار می‌گذرونم. ذرام سعی می‌کنم خودم رو بیشتر مشغول کنم تا شاید زمان یک کمی زودتر بگذره.
- الان که فرصت هست سعی کردم یک کمی با رفقا که ازشون مدتی بی‌خبر بودم خبر بگیرم و در تماس باشم. همین هم شد که فهمیدم هنوز به بعضی از دوستام خبر ازدواج رو ندادم. با وجود اینکه عمدی نبوده ولی خوب ناشی از حس تنبلی و فراموشکاریه منه. از همینجا هم از همه‌ی دیگه‌ای که یادم رفته این خبر رو بهشون بدم عذرخواهی می‌کنم.
المپیک هم با تمام فضاحتش برای ایران داره تموم می‌شه. واقعاً کوش اون روزایی که کشتی و وزنه‌بردای برامون استرس داشت، چون همه‌ی وزرشکارامون توانایی مدال گرفتن و داشتن! حالا تو هر دو رشته شدیم زنگ تفریح. حیف... بازم دو این ساعی گرم که آخری مدال طلای المپیک و گرفت تا ما جلوی قطر و بحرین شرمنده نشیم!!! خدا المپیک بعدی رو خیر کنه.
دیگه فعلاً همین تا بعداً ببینم چی می‌شه.
عرت همگی مزید.