Saturday, May 10, 2003

Sue is a name for gals…

بچه ها چند روزيه که اصلاً حال و حوصله ندارم... به طرز عجيبي احوالاتم نافرم شده... حتي مهمونيم هم نمياد... تازه اين که چيزي نيست قرم هم نمياد... خلاصه فکر کنم بايد خودم رو نشون بدم...
ميبينين... هر کي نوشتهام رو بخونه ميگه اين که دلش از همه خوش تره... ولي بخدا حوصله که ندارم بيشتر چرت و پرت ميگم...
البته ميدونم از کجا آب ميخوره ولي وقتي نميشه کاري در موردي انجام داد آخه چرا بايد براش حرص خورد ها؟ ولي دست خودم نيست... يادتون مياد يک وقتي يک قصه نوشتم براتون از عشق يک لک لک به ماهي؟ ميتونين توي آرشيو پيداش کنين... اون وقت ميفهمين چي ميگم... نميدونم چه بلايي داره سرم مياد ولي هر چي هست دلم نميخواد اينطوري باشم... بچه ها بد جوري دلم هوس توت فرنگي کرده... من هميشه وقتي توت فرنگي بخورم حالم بهتر ميشه اما مشکلش اينه که تا توت فرنگي هست من هم خوبم ولي وقتي نيست دوباره همين آش و همين کاسه...
بد جوري چرت و پرت ميگم نه؟ ولي دست خودم نيست... يک کمي بهم فرصت بدين... بزودي با حرفهاي بهتري بر ميگردم... زياد طول نميکشه... شايد يک روز يا يک ساعت شايد هم همين حالا... بستگي به توت فرنگي داره...
بگذريم... بچه ها تا حالا شده توي هديه خريدن مونده باشين؟ يکسري ايده توي ذهنتون باشه ولي تنونين تصميم بگيرين؟ من در حال حاضر به يک همفکري احتياج مبرم دارم... ميخوام کمکم کنيد... چون خصوصي هست لطف کنيد برام پيغام بگذاريد تا بدونم ميخواين کمکم کنيد من هم حتماً باهاتون تماس ميگيرم...
خلاصه اينکه پرنده توي يک وجب جا حسابي حيرون شده... همش ميخورم اينور اونور... از اين فکر خلاص نشده يک چيز ديگه مياد تو سرم... بدجوري شلوغ شدم...
يک شعر هم براتون مينويسم از Shel Silverstine که اگر حوصله داشتين بخونين... البته ميبخشين که سانسور نداريم پس هر کس خوشش نمياد نخونه لطفاً


Boy named Sue

My daddy left home when I was three,
And he didn’t leave much to Ma and me…
Just this old guitar and an empty bottle of booze.
Now, I don’t blame him ‘cause he run and hid,
But the meanest thing that he ever did
Was before he left, he went and named me ‘Sue’.
Well, he must o’ thought that is was quite a joke,
And got a lot of laughs from a ‘lots of folk.
It seems I had to fight my whole life through.
Some gal would giggle and I’d get red,
And some guy’d laugh and I’d bust his head
I tell ya, life ain’t easy for a boy named ‘Sue’.
Wee, I grew up quick and I grew up mean,
My fist got hard and my wits get keen.
I’d roam from town to town to hide my shame.
But I made me a vow to the moon and stars
That I’d search to honky-tonks and bars,
And kill that man that give me that awful name.
Well, it was Gatlinburg in mid-July
And I just hit town, and my throat was dry.
I thought I’d stop and have myself a brew.
At an old saloon on a street of mud,
There at the table, dealing stud,
Sat the dirty, mangy dog that named me ‘Sue’.
Well, I knew that snake was my own sweet dad
From a worn-out picture that my mother’d had,
And I knew that scar on his cheek and his evil eye.
He was big and bent and gray and old,
And I looked at him and my blood ran cold
And I said:”My name id ‘Sue’! How do you do! Now you gonna die!”
Well, I hit him hard right between the eyes,
And he went down, but, to my surprise,
He came up with a knife and cut off a piece of my ear.
But I busted a chair right across his teeth
And we crashed thought the wall and into the street
Kicking and a’ gouging in the mud and blood and the beer.
I tell ya, I’ve fought tougher men
But I really can’t remember when,
He kicked like a mule and he bit like a crocodile.
I hear him laugh and then I hear him cuss,
He went for his gun
And I pulled mine first,
He stood there lookin’ at me and I saw him smile.
And he said:” Son, this world is rough,
And if a man’s gonna make it, he’s gotta be tough,
And I know I wouldn’t be there to help ya along.
So I give ya that name and I said good-bye.
I knew you’d have to get tough or die,
And it’s that name that helped to make you strong.”
He said:” Now you just fought one hell of a fight,
And now I know you hate me, and you got the right
To kill me now, and I wouldn’t blame you if you do.
But ya ought to thank me, before I die,
For the gravel in ya guts and spit in ya eye
‘Cause I’m the son-of-bitch that named you ‘Sue’.”
I got all choked up and I threw down my gun
And called him my pa and he called me his son,
And I come away with different point of view.
And I think about him, now and then,
Every time I try and every time I win,
And if I ever have son, I think I’m gonna name him
Bill or George! Anything but Sue! I still hate that name!


دوباره ميام... تا بعد...

Friday, May 09, 2003

سلام سلام...

فعلاً رسيدم چندتا از link ها رو درست کنم و در راستاي اينکه بگم کجا ها رو ميخونم يک چندتا link هم اضافه کردم...
تا بعد

Monday, May 05, 2003

کتاب گردي...


امروز رفتم نمايشگاه... تنهايي... تا حالا تنهايي نرفته بودم اونجا اصلاً هم دلم نميخواد دوباره يک تجربه ي اينطوري داشته باشم.. خيلي کند و کسل کننده بود برام... با وجود اينکه برعکس هميشه با کمال آرامش و خونسردي تمام قرفه ها رو سرکشي کردم... رفته بودم چندتا از کتابهاي درسي و غير درسي رو از قسمت کتب خارجي بگيرم... فقط يکيش رو پيدا کردم... راستش به نظرم امسال تنوع کتابها حداقل توي زمينه ي مورد علاقه ي من به طرز عجيبي کم شده بود... خوب من هم ديدم صرف نميکنه بخاطر يک کتاب که تازه بصورت PDF هم ميشه پيداش کرد و مجاني هم هست کلي وقتم رو تلف کنم بنابراين از خير اون يکي هم گذشتم...
داشتم توي قرفه ها سرک ميکشيدم چشمم خورد به يکسري pocket book از سروده هاي جبران خليل جبران(1883-1931)... ميشنايسنش که؟ ولي بدم نيست که يک تيکه از مقدمه ي مترجم رو براتون بنويسم بخونين... گوش کنين:" مسيحاي زندگي، عشق، زيبايي و خنده: جبران خليل جبران. تلاش براي ترسيم سيماي او، به آن مي ماند که بخواهيم رنگين کمان را در قفسي به بند بکشيم و يا ابرهاي آسمان را در مشت جمع کنيم... او اهل لبنان نبود. او اهل هيچ جا نبود. او فارغ از مکان بود... او در کلمه زاده شد، در کلمه زيست و و در کلمه مرد؛ گرچه در قاموس او مرگ معنايي نداشت... [چرا که] کسي که در کلمه فاني شود، جاودانه ميشود. زيرا کلمه همان عشق است و عشق خداست..."
من که کاملاً باهاش موافقم... ميدونين بين تمام اين فلاسفه و شاعرهاي امروزي اين يکي حرفهاش رو من دوست دارم... اصلاً شايد گاه گاهي بعضي از جملاتش رو براتون بنويسم... مثل الآن:
"The first thought of God was an angle.
The first word of God was a human."
فعلاً اين يکي رو داشته باشين تا بعد... در ضمن قراره نمايشگاه هنوز هم برقراره که مکان و زمانش متعاقباً به اطلاع ميرسه...