Saturday, May 12, 2007

Are you there or what?

گاهی اوقات وقتی با ایران صحبت می‌کنم یا وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های فارسی مورد علاقه‌ام رو می‌خونم خیلی توی فکر فرو می‌رم!
همش فکر می‌کنم چرا زندگی اینقدر غیرقابل پیش‌بینیه؟ چرا دنیا اینقدر بی‌توجه به برنامه‌ریزی‌ها و افکار ما پیش می‌ره. دوستی دارم که معتقده زندگی آدم همیشه بازتابی منطقی است از روال تصمیم‌گیری‌ها در طول زمان. تقکری بسیار عقل‌گرایانه است که کاملا با روحیات این رفیق ما هم سازگاری داره. اما گاهی واقعا احساس می‌کنم سوای تمام اختیارات انسان جریانی وجود داره که می‌تونه همه چیز رو تحت‌الشعاع خودش قرار بده.
شاید این مساله برای ما ایرانی‌ها بیشتر از بقیه‌ی مردم دنیا قابل لمس باشه. چند روز پیش با کسی صحبت می‌کردم که دخترش الان شاید 12-13 سالش باشه. ایشون داشت برای من تعریف می‌کرد که داریم امسال می‌ریم به اون شهر و کشوری که قرار هست دخترم بعد از اتمام تحصیلاتش مدرسه‌اش به اونجا بره تا سعی کنیم با محیط آشنا بشیم و... یاد خودم و حداقل اطرافیان خودم افتادم. هیچ‌وقت نمی‌تونستیم و ندیدم کسی با این اطمینان از یک برنامه‌ی طولانی مدت صحبت کنه. همیشه یک فاکتور حالا تا ببینیم چی می‌شه توی تصمیمات ما وجود داشته. نمی‌گم تلاش برای هدف نبوده ولی احتمال به نتیجه نرسیدن اهداف بخاطر شرایط محیطی و اجتماعی کاملا احتمال قابل توجهی بوده و هست.
مثلا چند روز پیش خواندم که معافیت‌های پزشکی برای سربازی تماما دارن لغو می‌شن. به درست و غلط بودنش کاری ندارم ولی خوب تصور کنین چند نفر این تغییر توی زندگیشون غوغا به پا می‌کنه؟ تازه این که عمومیه دیگه تکلیف ما احبای الهی هم که روشن و کاملا نورانیه.
همیشه دلم می‌خواست زندگی آروم و بدون هیاهویی داشته باشم. روال منتطقی زندگی یک انسان. همچین چیزی رو حداقل در طول 3 سال گذشته تجربه نکردم. اینقدر به این طرف و اونطرف پرتاب شدم که خودم ازش تعجب می‌کنم. شاید این همه از نتایج تصمیمات خودم در زندگی باشه. نمی‌دونم!

Tuesday, May 08, 2007

I'm sending u an sms

یک چند تا sms و جوک از تو آرشیو در آوردم شاید خوشتون اومد:

· بچه اصفهانیه شکم درد می‌گیره می‌برنش بیمارستان. دکتره بعده عمل از اتاق میاد بیرون میگه: عمل با موفقیت انجام شد و ما این سکه‌ی 5 ریالی رو از شکم بچه در آوردیم. اصفهانیه می‌ره جلو میگه: آقای دکتر اول اون 5 ریالی رو بدین حسابمون با هم قاطی نشه!

· مردای فرانسوی هم زن دارن هم معشوقه، اما زنشونو بیشتر دوست دارن! مردای آمریکایی هم زن دارن هم معشوقه اما معشوقشون رو بیشتر دوست دارنٰ! مردای ایرانی هم زن دارن هم معشوقه اما مامانشون رو بیشتر دوست دارن!

· ترکه شب عروسیش نمی‌دونه به زنش چی بگه... میگه خانوادت میدونن تو اینجایی؟

· ترکه میره دستشویی عاروق می‌زنه میگه ببخشین سر و ته نسشتم!

Sunday, May 06, 2007

Victor

اینم یک ترجمه‌ی نه چندان مناسب از شعری از ویکتور هوگو:

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی ××× و اگر هستی کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینطور نیست، تنهائیت کوتاه باشد ××× و پس از تنهائیت نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد ××× بدانی که چگونه به دور از نامیدی زندگی کنی.

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته‌باشی ××× از جمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست و برخی دوستدار، ××× که دستکم یکی در میانشان

بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.

و چون زندگی بدین‌گونه است، ××× برایت امیدوارم که دشمن نیز داشته‌باشی،

نه کم نه زیاد، درست به اندازه ××× تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،

که دستکم یکی از اعتراض‌هایش به‌حق باشد ××× تا که زیاده به خودت غره نشوی.

و نیز آرزمندم مفیده فایده باشی ××× نه خیلی غیر ضروری،

تا در لحظات سخت، ××× وقتی دیگر چیزی باقی نمانده‌است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد. ××× همچنین برایت آرزو مند که صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند ××× چون این کارِ ساده‌ای است،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر می‌کنند ××× و با به کاربردن درست صبوریت برای دیگران نمونه‌باشی.

و امیدوارم اگر جوان هستی ××× خیلی به تعجیل بالغ نشوی

و اگر بالغی به جوان‌نمایی اصرار نورزی. ××× و اگر پیری، تسلیم نا‌امیدی نشوی

چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد ××× ولازم است بگذاریم در ما جریان یابد.

امیدوارم سگی را نوازش کنی، ××× به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سهره گوش کنی

وقتی که آواز سحرگاهیش را سر می‌دهد ×××چرا که به این طریق

احساس زیبایی خواهی یافت به رایگان.

امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بیفشانی ××× هر چند خرده باشد.

و با روئیدنش همراه شوی ××× تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

بعلاوه آرزمندم که پول داشته‌باشی ××× زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای اینکه سالی یکبار ××× پولت را جلوی رویت بگذاری و بگویی: این مال من است

و در پایان اگر مرد باشی آرزومندم زن خوبی داشته باشی ××× و اگر زنی شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید یا پس فردا شادمان ××× باز از عشق حرف برانید و از نو اغاز کنید

اگر همه‌ی اینها که گفتم فراهم شد ××× دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!