Tuesday, February 05, 2008

Worth

۱ – تا حالا گفته بودم چقدر از دست دختر‌های قد‌بلند اعصاب ندار می‌شم؟ اصولاً از اینکه دختری قدش از من بلندترباشه خوشم نمی‌یاد. حالا از شانس این دفتر بغلی انگار با این جماعت قرار داد داره! گاهی با بعضی‌هاشون توی آسانسور میام بالا تمام اعتمادبنفس روزم خدشه‌دار می‌شه! بابا دختره ۱۸۵ قدشه (به جون مادرم!) بعدش ۷ – ۱۰ سانتم پاشنه! بابا به مرگ خودم دختر ۲ متری خیلی زشته! اصلاً‌من بفهمم این ایراد شرعی نداره که نساء اینقدر بلند باشن؟ فتوایی چیزی؟

۲ – تازگی توی هر طبقه از ساختمون توی راه‌رو پستر چسبوند. یکی از پستر‌ها که به احتمال خیلی خیلی زیاد از دستشون در رفته یک عکسی هست از رویترز از یک جشن در چین. دو تا خانوم که body Paint شدن با نقش چتر‌های رنگی و پشتشون هم یک دیوار هست به همین شمایل. حالا این خانوم‌های نقاشی شده در معرض دید عموم توی مملکتی که به hooters‌ اجازه ندادن شعبه‌باز کنه خیلی باحاله. بخصوص اینکه حسابی حال و هوای اون قسمت عوض شده و مستخدمین ساختمون به نوبت اونجا رو حسابی تمیز می‌کنن!!!

Sunday, February 03, 2008

Outlaw

دیگه همینه دیگه، زندگی سخته برای همینم هست که فرصت نوشتن نیست. یعنی نه اینکه نیست‌ها ولی وقتی هم اگر پیدا می‌شه این وسط‌ها دلم می‌خواد تا می‌تونم از این مانیتور فاصله بگیرم. به همین دلیل هم یک کمی نوشتن برام سخت شده.

به هر حال، آقا چیزی که ما(من) به عنوان یک ایرانی تو زندگی باهاش کاملاً بزرگ شدیم این مفهوم بسیار پر رنگه که می‌گه: قانون برای شکستن وضع شده. اصولاً نمی‌شه ما یک جا یک قانونی چیزی ببینیم و فکر دور زدنش رو نکنیم. همیشه هم در مقابل قوانین می‌گیم: نمی‌شه یک حتماً یک راهی داره. که معمولاً هم درسته و اون راه بالاخره دیر یا زود پیدا می‌شه.

اینطوری زندگی کردن هم برامون عادت شده دیگه. وقتی جایی باشیم که خیلی قانون سفت و سخت داشته‌باشه همه چی سخت می‌شه. اینم یک مدلشه دیگه. ما هم ملتی هستیم که دنبال بی‌فانونی می‌گردیم.

زنده باد ایران!!!