Thursday, May 31, 2007

High Dose of Panadol Urgently Required

هیچ نمی‌دونم که قراره چی بشه!

اصولا اگر همه‌ی اتفاقات بد و یا همه‌ی اتفاقات خوب با هم بیوفته تکلیف معلومه! یا دق می‌کنی یا ذوق‌مرگ می‌شی.

اما نتیجه‌ی ترکیب اتفاقات بد و خوب رو نمی‌شه پیش‌بینی کرد.

به همین علت در حالا حاضر دوچار تمام طیف احساسات هستم! از افسردگی بسیار فشرده تا خوشحالیه در پوست خود نگنجیدن!

گاهی احساس لیوانی رو دارم که داغه و دارن توش آب‌یخ می‌ریزن. نمی‌دونم آخرش قراره ترک بخورم یا اینکه می‌خواد بخیر بگذره.


Tuesday, May 29, 2007

Deformed Prayer


خدایا کمک کن تا ساده اندیش نباشم. خدایا کمک کن تا رویا را باور نکنم. خدایا کمک کن تا واقع‌بین باشم. خدایا کمک کن تا آینده را آنطور که می‌شود بپذیرم.

خدایا کمک کن تا احساس را باور نکنم. خدایا کمک کن تا به خود مسلط باشم. خدایا کمک کن که دوست نداشته‌باشم.

خدایا برای قبول تمام آنچه نمی خواهم کمک کن. کمک کن چون همه را تو هدیه دادی و مرهم برای داغِ ستاندن را تنها تو داری.

Monday, May 28, 2007

To whom it may concern

اصولاً انسانهایی که بیشتر از روی احساسات تصمیم می‌گیرند تا از روی عقل و منطق بیشتر ضربه می‌خورند و بسیار رنج می‌بینند. اما نکته‌ی جالب در مورد این آدم‌ها این است که با وجود تمام اتفاقات مزخرفی که در طول زمان برایشان می‌افتد باز هم آنقدر ... هستند که افسار زندگی مبارکشان را به دست دل و احساس بدهند و کارهایی بکنند که آخر و عاقبت آنها از اول معلوم، واضح و روشن است.

زندگیه این موجودات هم البته از جهاتی هیجان‌انگیز است چون معمولاً داستان برای تعریف کردن بسیار دارند. این داستانها غالباً از نوع دراماتک و در اندک مواردی هم بسیار روماتیک هستند. این‌طور زندگی برای ناظر خارجی می‌تواند جالب به نظر برسد ولی در 99٪ موارد بلایی سر کسی که دارد اینطور زندگی می‌کند می‌آید که دستکم روزی یکبار دعا می‌کند کاش این عمر لامصبش به سر می‌آمد و خیالش راحت می‌شد. بیچاره‌ نمی‌داند که شاید آن دنیا هم بدتر از این دنیا باشد و بلاهای بدتری سرش بیاید.

حالا به این معرکه‌ کمی هم موردات عشقولانه و صعوبات اقتصادی هم بافزایید و بشینید و از کل جریان لذت وافر ببرید. به هر حال در کل این نکته قابل تامل است که چرا گاهی هستند آدم‌هایی که از خود آزاریه روحی خودشان لذت می‌برند!