Tuesday, September 16, 2003

Rally Race

طرفهاي عصر... توي اتوبان نيايش... پشت چراغ قرمز... پرنده در حال گوش دادن به موسيقي... حسابي هم دمق و بي حال...
در همين احوالات از کنار يک صداي ترمز شنيده ميشه به صورت اهييييييييييييييييييي... چرت پرنده پاره ميشه و نگاهي به ماشين کنار دستي...
چي ميبيني... خلقت برتر... خدا چه مخلوقاتي داره واقعاً... مخصوصاً اگر پرايد باشه اون هم سياه... اصلاً مخلوقات در قالبهاي سياه قشنگ تر ديده ميشن...
محو جمال راننده ي کناري... عبا، قهوه اي روشن... پيرهن سفيد... ريش، تپه، تقريباً تا روي سينه... ابرو، يک پا محمود فکري... و زاپاس، مارشال دور سفيد... از اون سفيدها... فکر کنم 17 اينچي بود...
حالا يکي بايد دايي رو نگهداره تا از تعجب غش نکنه(کجايي که...) اين صداي قيژ مال ماشين ايشون بود؟ الله اعلم... حتماً اسلام در خطر شده که اينطوري شده...
و چراغ سبز ميشود... البته اين رو دايي از روي قرمز شدن چراغ مربوط به عابرين ميفهمه چون يک هوا زود تر قرمز ميشه... و پرنده هم سعي مي کنه در مسابقه ي زود راه افتادن مثل هميشه اول باشه... اما زهي خيال باطل... يک دفعه صداي بکسوات از کنار بلند ميشه و پرايد از جا کنده ميشه... در طرفت العيني پرايد مي پيچه جلوي دايي... و بعد يک لايي به سمت راست... دوباره به چپ... حالا به راست... و قس علي هذا... و در همين اثني پرنده از خنده روده بر داره ميشه... بابا تو ديگه کي هستي؟
بنده که در صنف ملا ها Rally Racer نديده بودم... فکر کنم يا ايستيکبار شده بود يا اينکه به خودش نون باگت خورده بوده در اون... يا اينکه خيلي اسلام در خطر بود و اون بايد ميرفت که جلوي خطر رو بگيره و يا پس چي؟
در هر حال بنده جهت گسترش اينگونه عوامل جان بر کف توصيه مي کنم که حضرات نغمه سرايان اهل بيت (نوحه خونها) بيان و چند قطعه ي Metal يا Trance يا حد اقل Techno بخونن که جو براي عمليات ژانگولر اسلامي در مواقع نياز محيا تر بشه و دوستان به سرعت تر برسن به خودش...
زياده عرضي نيست و همين...
فعلاً Chaoُ