Wednesday, September 03, 2003

ندامت نامه

واي واي واي... فکر کنم روي بد نقطه اي دست گذاشتم... حسابي تمام خانومها عزيز رو عصباني کردم... خوب اين هم عالمي داره...
بابا اولاً من که همون اولش گفتم که خيلي توي اين اجتماع به خانومها ظلم ميشه نگفتم؟ گفتم که تمام حرفهاي آزادي فقط حرفه نگفتم؟
اصل مطلب فقط يک کلام بود اين که حيفه آدم در قبال چيزهايي که بدست مياره که تازه هنوز هيچ کومش رو بدست نياورده بياد و خوبيهاي خودش رو حالا چه بخاطر انتقام چه بخاطر بدي بقيه از دست بده همين...
بعله خيلي وقتها ما چيزهايي ميگيم چون حواسمون نيست کارهايي رو ميکني يا نميکنيم چون حواسمون نيست... گاهي همه رو با يه چوب ميزنيم چون حواسمون نيست... همش هست... من هم نگفتم نيست... چيزي که ميخواستم بگم همون چند خط بالايي بود و تمام...
باز هم اگر به لطافت و متانت و ظرافت و روح لطيف زنانه جمع نسوان خدشه اي وارد شده و بنده رو هم به ديد ساير رجال که همگي دور از جون گرگ... گرگ صفت و بي جنبه و بي ادب و حيز (حالا با هر املايي) ديدن عذر خواهي مي کنم...
بابا اصلاً خر ما از کرگي دم نداشت... ما رو چه بکار نسوان... خدا حفظشون کنه و نسل مردان رو هم از روي زمين بر داره تا جهان بهشت برين بشه و خانومها با خيال راحت بيان بيرون و برن سر کار... حالا خوب شد؟
فعلاً Chao