Sunday, July 20, 2008

A Day To Remember

امروز در وبلاقمان تفحصات می‌نمودیم، اندر لابلای بایقانی مطلبی بدیدیم بسی گران‌قدر وادب‌مدار، بسیار پر خاطره نیز بهکذا. بدین روال بود که بر خاطرمان شد، در ماضی چه نگارش‌ها می‌نمودیم مستحکم و توصیفات می‌نمودیم بس اجمل و خاطرات بر دل تاریخ حک می‌کردیم مستحجن!!! و از آن دِپ زدیم که بر ما چه شده که از آن به این شدیم و به جای پیش‌پیشکی، پس‌پسکی رفتیم و بلکم سکندری خودریم و حالا پس چی؟

لذا آمدیم اندکی گردزدایی کنیم از ادبیات کهن‌مان و حالی به دوگوله‌مان بدهیم ببینیم هنوز کیلومترش کار می‌کند یا همچون باقیه اندام‌هامان زده در استندبای که خدای نابکرده دخلی نکند به کار شکم‌مان. و البت اخیر صحیح است.

فلذا از خیر آن بشدیم و آمدیم بگوییم که تاهل بر ما بسی سازگار آمده که از جرم‌حجمی ما قابل استنتاج است. چه ما که روی آب ماندگار می‌شیم بسان پرکاه، کنون چونان قلوه‌سنگ بر کف بحور و اساتخر (استخرها) سینه می‌ساییم. و دیگر هم چیزهایی است که بعداً می‌گوییم چون در حال از بسیار ادب‌فرسایی خستگی بر سرانگشتان ما مستولی شده و باید برویم ترق و تروق آنها را در کنم از باب اینکه حال کنند.

در انتها هم یادی می‌کنیم از راس‌راس اعضای گروه قامپیوتر ۷۸ و به یاد آن روز کذا در دل صلوات ختم می‌کنیم که همه‌گیه آن اغنام را پروردگار چوپان باشد و اینکه ایشان از آنها خسته نشود و نرود اتوبان بسازد به چندین باند.