اندر باب امتحانات پرنده ای
از آنجا که پرندگان هم در اين وا نفسای دنيا سخت در تکاپويند تا از قافله آل آدم عقب نمانند لذا دست در کار تحصيل برده اند تا مشغوليتی برای شباب فراهم آورند و ايشان را از پرواز بر فراز پارکها و نشستن روی تيرهای چراغ برق اندر کوچه های خلوت در نيمه شبان بر کنار دارند از لحاظ دوری از فسق و فوجور...
مخلص کلام آنکه پرنده اندر اين چاه بيوفتاده و سخت از کرده پيشمان است امّا چه کند که درِ اين چاه را بعد از ورود بگذارند تا راه بازگشت نباشد، الّا از سر ديگر... و اين چاه بسی طويل بود و طی آن از بهر چابک پرندگان که در راه به خاک بازی نپردازند چهار سال و اندی به طول انجامد تا چه رسد به سر به هوايانی چونان اين کوچک پرنده... امّا هيچ يک از اين اوصاف را از برای پرنده غم نباشد چه وقت بسيار دارد تا گاه فوت از بهر طی اين طريق، و صبر نزدش اوووووف... ليک در اين ره گاه گاه اتفاقاتی بيوفتد بس ناجوانمردانه که نام آن امتحان نهاده باشند از بهر اين که ببينند پرندگان آيا در طی مسير دل به کار دادندی يا اينکه سر بر کار ديگر داشتندی و از اين ره ماست خور پرندگان بازيگوش بگيرند و حال ايشان به انحاء مختلف بجا آورند که چنديش شناسند به نامهای "واحد انداختن" و "مشروط بکردن"... خلاصة الکلام اينکه اين يک قلم را پرنده تاب ندارد... مضاف به اينکه آنها که مطالب خويش در طول مدتِ رخا به فرصت بخوانند به گاه بروز امتحان در گل بمانند تا چه رسد به ما که اگر شب امتحان نبودی مثلاً امتحانی را به ساعت 8 شب موکول کنند و خدا شب امتحان از ما بگيرد از تورق کتاب هم محروم شويم...
الا ايه حال... گاه، گاه امتحان باشد و پرنده مغز اندر پيچ و خم صفر و يکهای متوالی و دستوراتِ حلقه های پيچ در پيچ به زبانهای چپ اندر قيچی بداده . فغان سلولهای اندکی که در راس کم و بيش بکار ميگرفته بدر آورده، جانکاه...
در آخِر اين مقال استدعا اين مرغ بی نوا چنان دارد که آن ياران دست به دعا همی بر بدارند و از خدای دو جهان استخاص او را از شر اين بلا به سلامت طلب نمايند، عاجلانه و عاجزانه...
امّا ذکر اين نکته بسی الزاميست که با وجود تمام اين مشقات پرنده آنچنان سر بر بازيگوشی دارد که حتی به گاه امتحانات هم دست از سر اين وبلاق بر نميدارد، چسبناک... و خدای شمايان را عجر دهاد که اين اراجيف بخوانديد و يا نخوانده اينجا را ترک نموديد... جنّ و بسم الله.
و خدای پرندگان دانشجو جملگی را بيامرزد...