پراکنده
امروز يک چند تا مطلب دارم که ميخوام بگم و زود برم چون روز يکشنبه امتحان دارم. يکي از سخت ترينهاش هم هست که من با اعتماد به نفس کامل بعد از ميان ترم حتي ورقش هم نزدم. بگذريم.
ديروز روز خوبي داشتم. پر از خنده و احساس. اما خوب مثل همه چيز توي زندگي بعد از يک اتفاق خوب هميشه يک چيز غم انگيز هم اتفاق مي افته ديگه. خوب چکار ميشه کرد. همون لحظه هاي خوبش رو آدم بايد يادش بمونه. بقيه اش زياد مهم نيست. البته در اکثر مواقع و نه هميشه. در هر صورت اميدوارم نصيبه شما هم بشه يک همچين روزي. راستي ديروز پوچ هم بود نميدونم که چيزي مينويسه يا نه.
بعدش هم اينکه اين template رو بنده 10 بار edit کردم ولي blogger اجازه ي publish نميده و هي error پشت error حالا فعلاً اينطوري تحمل کنيد تا ببينم چيکار ميتونم بکنم.
ديگه هم اينکه "بهادر مريخيه سبز" هم از آموزشي اومده و دوباره شروع کرده به نوشتن. البته از همين جا شکايت خودم رو مبني بر بي معرفت بودن ايشون به خاطر خبر ندادن در مورد برگشت به دادگاه عاليه مريخ اعلام ميکنم تا حالش رو بگيرن. ولي خوب ميگم بخاطر ونوسي که بايد حسابي سرحال باشه زياد کاري باهاش نداشته باشن.
اين آخري هم که خبر ديشب هست بدم و برم. چند هفته ي پيش يک امتحان داشتيم جاي شما خالي نباشه خيلي جيغ. قرار بود ساعت 2 امتحان باشه و من هم ساعت 4 يک قرار گذاشته بودم. آقا چشمتون روز بد نبينه اين حضرت استاد ساعت 3 تازه تشريف آوردن و امتحان رو برگزار کردن و درست مثل تمام درسها که تا به ما ميرسه آسمونش ميتپه 5 ورق سوال دادن دست ما و 2:30 وقت هم بدون چونه مرحمت کردن با امکان استفاده از اوقات اضافي جهت تکميل جوابها. خلاصه بگم من که همين طور تند تند يک سري لغات رو گذاشتم پشت سر هم و يک چند تايي هم شکل کشيدم و پريدم بيرون که ديدم واويلا ساعت شده 5. بماند که من اونروز چقدر شرمنده شدم ولي فکر اين متحان هم راحتم نميگذاشت. ولي ديشب طبق اخبار واصل شده از جناح استاد محترم پس از تحويل پروژه با print رنگي و کاملاً سر وقت نمره اين پرنده ي شرمنده شده B+ و اين يعني هوررررررااااااا.
ديگه بسه هر چي حرف بي ربط زدم. راستي دعا کنيد زودتر بياد باشه؟ کيش ديگه به من مربوطه...