Friday, June 06, 2003

عشق

خيلي قشنگه عشق يک خواهر به برادر... وقتي ببيني بعد از 70 سال زندگي هنوز دارن به هم با علاقه گوش ميدن... وقتي ميبيني هنوز قربون صدقه ي هم ميرن... وقتي هنوز تند ترين طوفانهاي زندگي نميتونه اين عشق رو کمرنگ کنه...
خيلي قشنگه، عشق پيرمرد به پيرزن... بعد از 60 سال زندگيه مشترک... وقتي که بعد از اين همه مدت هنوز پيرمرد شعي ميکنه بهترين تکه ي گوشت مرغ رو براي همسرش برداره و همسرش با نگاههي پر از عشق و تازه تر از هر گلي جواب محبتش رو ميده...
خيلي زيباست، عشق دو برادر... بعد از سالها دوري... سالهايي که طراوت جووني رو با خودشون بردن و گرد تجربه و پيري رو روي موهاي هر دو نشوندن...
و قشنگ ترينه... عشق دو جوون به هم... و طراوت و لطف اين عشق... چيزي که مايه ادامه ي زندگيه بشريه... قشنگه، انتظارهاش... قشنگه، حرفهاي عاشقونش... قشنگه، دوريهاش... قشنگه نگرانيهاش، اشکهاش، خنده هاش، در آغوش کشيدنهاش... رسيدنها و نرسيدنهاش...
اين تمام زندگيه... تلخ و شيرينش همينه... کسي نميتونه زيباييش رو منکر بشه... کسي هم نميتونه سختيش رو انکار کنه...
کار اونهايي که به عشقشون رسيدن صد بار مشکلتر از کار کساييه که نتونستن... هر دو بايد صبر کنن... هر دو بايد اميد داشته باشن... اونهايي که رسيدن بايد صبر کنن تا عشقشون به ثمر برسه و بايد اميد داشته باشن که اين خوشيشون پايدار بمونه... و اونهايي که نرسيدن... بايد صبور باشن تا انتقامشون رو از دنيا بگيرن و بايد اميد داشته باشن که اونچه براشون رقم خورده خير باشه حتي اگر توي ديد تمام مردم عالم غير ازغم و اندوه جلوه نکنه...
امروز پرنده مرغ عشقه... مرغ عشقي که حرف دلش راز خداست... مرغ عشقي که همدم عاشقهاست... مرغ عشقي که عاشقه عاشقهاست...
همه عاشق باشين و همه شاد...

Monday, June 02, 2003

معذرت ميخوام


داشتم فکر ميکردم چقدر بعضي چيزها ميتونه توي زندگي آدم مفيد باشه... چيزهايي که ممکنه توي نگاه اول خيلي ساده و پيش پا افتاده جلوه کنن... ولي موقع عمل که ميرسه آدم ميبينه که جزء مشکلترين کارها هستن...
يکي از اصلي ترين اين کارها عذرخواهي کردنه... بله... گفتن معذرت ميخوام و اعتراف و اقرار به اينکه اشتباه کردم يکي از سخت ترين و در عين حال مهم ترين کارهاي توي زندگي و بخصوص توي ارتباطات آدمهاست...
بار ها شده که کاري رو انجام داديم و فهميديم که اشتباه کرديم ولي يک چيزي توي وجود ما اين اجازه رو به ما نداده که به اشتباهمون اعتراف کنيم... خدا ميدونه چند تا ارتباط خوب و صميمانه بخاطر ندونستن يا بلد نبودن اين کار از بين رفته و خراب شده... جايي که خيلي از ماها ميتونستيم تنها با گفتن يک جمله خيلي از سوء تفاهمات رو حل کنيم و يک رابطه رو حفظ کنيم تنها با نگفتن حقايق وجودمون همه چيز رو خراب کريدم...
بعضي ها از روي غرور نميخوان به اشتباهشون اعتراف کنن... بعضيها فکر ميکنن اگر بگن که اشتباه کردن اين عمل باعث ميشه که از ابهت و احترامشون کاسته بشه... يک عده اي هم واقعاً بلد نيستن يعني طوري تربيت نشدن که بتونن اين کار رو انجام بدن... ولي من فکر ميکنم اينکه آدم به اشتباهاتش اعتراف کنه و معذرت بخواد خيلي محاسن داره و تنها چيزي که توش پيش نماد موارديه که توي بالا گفتم... عذر خواهي باعث ميشه آدمها به هم نزديک بشن... اينکه احساس کنن طرفشون براشون اونقدر ارزش قائله که تمام حاضره رفتارش رو اصلاح کنه و اين رو داره به زبون هم مياره... اينکه آدمها روي اون شخص به عنوان يک فرد منطقي حساب ميکنن و اين باعث ميشه که احترام بيشتري براش در نظر بگيرن چون فکر ميکنن اين آدم اگر هرچي نداشته باشه اين شجاعت رو توي وجودش داره... چيزي که خيلي ها ازش محرومن...
يک عده اي هستن که ميگن احتياج نيست که آدم همه چيز رو به زبون بياره بلکه ميتونه با رفتارش نيت خودش رو نشون بده... بعله درسته ولي نه در همه موارد... من فکر ميکنم اين مورد هم جزو يکي از همون موارد ميشه... اينجا احتياجه که آدمها با هم حرف بزنن... براي هم در دل کنن و نگذارن که طرف مقابل روي اونها حساس بشه... نميدونم تونستم اين مورد رو خوب توجيح کنم يا نه...
در باره اونهايي هم که اينطوري تربيت نشدن بايد بگم که اين عمل چيزيه اکتسابي پس ميشه يادش گرفت... نه گفتن و نتونستن رو بهانه کردن هميشه ساده ترين راه... اينکه آدم بگه من همينم که هستم دقيقاً تعبيره پاک کردن صورت مساله است... مهم اينه که آدم بخواد... ميتونه ياد بگيره... يک بار که غرور رو شکست... يکبار که جمله رو گفت و يکبار که نتيجه اش رو ديد دفعات بعد همه چي ساده ميشه... مهم اينه که آدم بخواد... مهم اينه که آدم براي ارتباطاتش چه ارزشي قائل باشه... اگر اطرافيانش، نزديکانش و رفقاش براش مهم باشن مطمئناً ميخواد و ميتونه... امّا با هزار بار طعنه و نصيحت هم نميشه کسي رو وادار به هيچ کاري کرد...
پرنده هم اوايل بلد نبود معذرت خواهي کنه... يواش يواش ياد گرفت... شما هم اگر بخواين ميتونين... کافيه راهش رو از پرنده سوال کنين... اين رو بدونين که هر کاري شروعش سخته...