Thursday, October 04, 2007

Eight

وجود بعضی آدمها در زندگیه بعضی‌های دیگه خیلی لازمه. بخاطر اینکه نقش خاصی روبرای هم بازی می‌کنن که ممکنه هیچ‌کسی نتونه اون نقش روبازی کنه.

با تمام ابهام و بهم ریختگی که اون مطلب بالا داره اگه مصداق این جمله رو دیده باشین کاملاً متوجه حرفم می‌شین. شاید یکی از دلیل که ما اینطوری می‌شیم (یعنی وابسته به یک آدمهایی برای کارهای خاص) اینه که اینطوری یک کمی ازمغزمون رو خالی می‌کنیم یا به عبارت صحیح‌ترش تنبلیه فکری پیشه کنیم.

به هر حال داشتن اینطور آدمها بسیار به درد بخوره چرا که شاید خیلی چیزهایی رو که بقیه می‌خوان به آدم بگن و نمی‌تونن رو، این آدمها به راحتی باهات در میون می‌گذارن و به تو کمک می‌کنن که تصمیمات بهتر و درست‌تری بگیری.

پانوشت: از اون روزی که بلیط گرفتم چیزی که همش میاد جلوی چشمم راننگی توی جاده خیابون نیاورونه!!! بریم یک نون ببری هم سر راه بریم حال کنیم!!!!

Tuesday, October 02, 2007

Tenٰ

رفتن به خونه همیشه با این نوشتن یک لیست بلند بالا همراه از کارهایی که می‌خوایی اونجا انجام بدی. معمولا هم به هیچ کدوم نمی‌رسی و با نوشتن یک لیست از کارهایی که باید دفعه‌ی بعدی که بر می‌گردی بهشون برسی بر می‌گردی. ببینم این دفعه به چندتا از کارها می‌رسم و چندتاشون برای بعد باقی می‌مونن.

Monday, October 01, 2007

Eleven

بر گشتن به خونه همیشه زیبا و قشنگه. بخصوص اگر بدون تنش و نگرانی باشه.
اینبار انشالله سفرم به ایران بدون دردسر باشه و خوش‌بگذره

Sunday, September 30, 2007

Count down begins tomorrow

تنها چیزی که از شروع شدنه هفته ای که نمی خوای شروع بشه بدتره، تموم شده آخر هفته ایه که نمی خواستی تموم بشه.