Tuesday, April 01, 2008

David Cook

آقا نمی‌شه ننویسی، امسال این American Idol رو باید نگاه کرد. بعد از Chris Doughtry که دو سال پیش به اون وضع احمقانه رفت از مسابقه بیرون و آخرش هم موفقترین شرکت کننده‌ی گروه سری پنجم شد، امسال یکی اومده که دارم یواش یواش بیشتر از Chris باهاش حال می‌کنم.

این مردک David Cook‌ واقعاً عالیه. نه تنها Rock‌ می‌خونه، بلکه بهترین آهنگ‌سازی هست که توی این مسابقه دیدم. تمام آهنگ‌هایی که می‌خونه، نسخه‌ی کاملاً شخصی از معروف‌ترین آهنگهایی هست که شنیدیم و فکر می‌کنیم بهتر از خواننده‌ی اصلی کسی نمی‌تونه اونها رو بخونه. آخه شما بگین، Lionel Richie, White Snake‌و آخرش هم Michael Jackson‌ اونم نه با هر آهنگیشون. فکر کن طرف اومده آهنگ Hello‌ و ایندفعه هم Billie Jean‌ رو خونده.

کی فکر می‌کنه آخه بشه این آهنگ‌ها رو بهتر از تنظیم اصلی درست کرد و خوند؟ ولی باور کنین می‌شه و این آدم داره این کار رو هفته به هفته انجام می‌ده.

فقط امیدوارم دو تا چیز اتفاق نیوفته: اول اینکه خودش مغرور نشه و توی جاهای حساس مسابقه گند نزنه، و دوم اینکه مردم آمریکا که با انتخاب کردن Taylor Hicks و بیرون کردن Chris‌ از مسابقه به اندازه‌ی کافی حماقت خودشون رو نشون دادن ایندفعه خراب‌کاری نکنن و رای درست بدن که شاید یک خواننده‌ی واقعی اینبار برنده‌ی این شوی میلیون دلاری بشه.

حالا هم برای اینکه اثبات بشه حرفم این آخرین اجراش رو براتون می‌گذارم که ببینین و اگه نظرتون مثل من بود یک حالی ببرین.

برین اینجا و ویدیوش رو بگیرین.

Sunday, March 30, 2008

1387

عید هم اومد و سال ۱۳۸۷ هم تحویل شد. ۱۰ روز خیلی خیلی خوبی بود. جای همه خالی، بخصوص تو.

هم رفقا بودن و هم خانواده. تا می‌تونستیم این رو و اونور رفتیم. البته اگر ۴-۵ سال پیش بود احتمالاً خیلی بیشتر آدم برای دیدن بود. تقریباً دیگه کسی از بچه‌های قدیمی نمونده.

حضور شما عرض کنم که به یاد قدیم‌تر‌ها رفتیم یک چرخی خارج از شهر زدیم و از میگون و لواسون گرفته تا شمشک و دیزین و زیارت کردیم. یک سفر هم با خانواده شمال رفتیم که با وجود اینکه غیرمترقبه بود ولی اونقدر‌ها هم بد از آب در نیومد.

رفتیم و طهرون و گشتیم و به جاهای واجبش(بام طهرون، شهرک، جمشیدیه، درکه، انقلاب، ولیعصر و سعادت‌آباد) سر زدیم. رفتم جلسه‌ی جشن جوانان و طبق معمول مسخره‌بازی در آوردم. فکر کنم برای این‌کار هیچ‌وقت بزرگ نمی‌شم.

سینما هم که جای خود داره دیگه، هم رفتیم فرهنگ فیلم خارجیش رو دیدم که خدا رو شکر چون ترسناک بود خیلی سانسور نداشت. و بعد هم رفتیم فیلم مجنون‌لیلی از جناب گلزار که کاملاً یاد‌اوری کرد که چرا این همه وقت فیلم فارسی ندیده‌بودم. همینطور یک کمی برام روشن شد که چرا سنتوری قاطیه فیلم‌ها ایرونی می‌شه یک فیلم خوب (از بس بقیه‌ی فیلم‌ها آشغال به تمام معنا هستن).

تا تونستیم هم عکس و فیلم گرفتیم که فکر کنم جزو کارای خوبی بود که انجام دادیم.

خیلی چیزا هست که در مورد این سفر می‌خوام که بنویسم ولی هم الآن تنبلیم میاد هم اینکه این پست خیلی طولانی می‌شه. حالا ببینم اگر حسش بود بعداً به تدریج در موردش می‌نویسم.