Friday, May 04, 2007

Holy Moly


آقا اعصاب نداریم دیگه! بقول یارو رفتی می‌بازی؛ 3تا گل خوردی از اون بی‌ناموس! والله بخدا هر‌چی هم بشه فایده نداره این عمو فرگوسن اگه بلد بود جام باشگاه‌ها ببره که خوب بود. حالا می‌رن با اعصاب خراب لیگ هم می‌بازن و دیگه هیچی به هیچی! عجب مسخره‌بازی شده واقعاً.

و بدین ترتیب ما بر قوی‌ترین مرکب زندگیمان سوار شدیم. بسی حال بکردیم از قار و قور موتور اوتول مربوطه و بسیار کیفیدیم از قیژ قیژ طایر هم بکذا! حقیقتاً 415 اسب‌بخار خیلی اسب است بخصوص اگر اسبش از مستکبران باشد که قطعاً جنسش از اسبهایی که در اتول‌های ایرانی داریم بهتر است. و بجهت جلوگیری از خلع‌نفس شدن همه‌ی عزیزان معروض می‌گردد که اوتول فوق‌الذکر Dodge Charger ببودی از نوع R/T. در قبلش ما می‌فرمودیم این از SR/T بدتر است و چون این اخیر نیست پس چرا باید چیزی که می‌دانیم بهترش هست را بخریم؟ ولی بعداً که سوار شدیم پوزی از ما بخورد که گفتیم همین هم خیلی باحال است و حتما یکی می‌خریم، قریباٌ. مخلص کلام که پسرخاله جان کلی حال بکرده با ماشین جدیدش و ما هم اندکی بیشتر از صاب ماشین به گمانم.

و اما از آنجا که ما به خدمات اجتماعی معتقدیم و به افزودن اطلاعات مردم بکذا پس نتیجه‌ی اخلاقی را از این داستان هم بگوییم و آن اینکه تا ‍‍‍30-35 سال را نزدید از این ماشینها نخرید چون اگر خوش‌شانس باشید خودتان یک بلایی سرتان می‌آید و اگر نباشید سر بقیه یک بلایی می‌آروید؛ سهمگین بلایی. و این پند را ما از تجربه‌ی 5 دقیقه راننگی آموختیم چون همچین آدرنالیم در خون ما قل می‌زد که هر چه تند می‌رفتیم بازم می‌خواستیم تندتر برویم تا در نهایت هم تقصیر آن دیوار بود که کنار نرفت و گرنه ما قصد سکون نداشتیم! و این یعنی اگر آدم ببودی قطعا او را زیر می‌گرفتیم چون چشم خدا داده ما را ببیند برود کنار حیف سرعت ما نیست که کمش کنیم! و از همینجا گفتیم ته‌تهش برویم یک 206 سقف‌ندار سکسی بخریم که از نمکی قدری تندتر برود خیالمان راحت‌تر است انگاری. چون جوان‌مرگ نمی‌شویم که بسیار آرزو داریم و یکیش هم که 35 را بزنیم تا بدو بدو برویم از اون ماشینها بخریم و تند برویم!

Wednesday, May 02, 2007

Tonight we all support you "red devils" !

1. امروز برای دومین بار به عنوان استاد مهمان رفتیم به دانشگاه زاید. تجربه‌ی بسیار خوبی بود. استقبال هم خوب بود چون بچه‌ها حتی حاضر شدن بیشتر از وقت کلاس بمونن که همینطور که من می‌دونم و شما می‌دونین چیزی نیست که خیلی اتفاق بیوفته.

اما از نتایج اخلاقی این جلسه این بود که بنده کاملا اطمینان پیدا کردم که هر چی کمتر خودم رو آماده کنم بهتر می‌تونم حرف بزنم چرا؟ چون اگه خودم رو آماده کنم مغزم ناخودآگاه محدود می‌شه و اگه یک دفعه قرار بشه راجع به یک موضوع دیگه صحبت کنم نمی‌تونم ولی اگه چهارچوبی تنظیم نکرده باشم راحت می‌تونم راجع به هر چیزی حرف بزنم.

2. دلم برای رفقایی که مدتیه ندیدم خیلی تنگ شده و وقتی باهاشون چت می‌کنم بیشتر یادم می‌افته که چقدر دلم براشون تنگ شده. بخصوص اگه شرایطشون طوری باشه که می‌دونم خیلی بعیده ببین مشون. البته بقول خانوم والده نه ما هنوز پیریم نه خدا بخیل شاید بازم همدیگه رو دیدیم. به هر تقدیر از همینجا برای تمام رفقا که می‌دونم اینجا رو نمی‌خونن و برای معدودی که می‌خونن آرزوی بهترین ها رو دارم و امیدورام یک روز ببینمشون.

3. این موبایله منم داره عذاب می‌شه! یک دفعه نگاه می‌کنی می‌بینی همه چی سرجاشه ولی نه می‌تونی شماره بگیری نه کسی می‌تونه باهات تماس بگیره! حالا از کجا می‌خوای بفهمی؟ تصمیم دارم به زودی ظرف 10 ماه آینده عوضش کنم حالا نمی‌دونم برم چی بگیرم! سونی‌اریکسون هم مثل این کلفت و ناجوره این جدیده هم که نمی‌شه باهاش شماره بگیری اینقدر دکمه‌هاش کوچیکه! یک سامسونگ دیدم D840 بدم نیومد ایشالله تا سال دیگه تصمیم می‌گیرم. اگه کسی هم پیشنهادی داره خوشحال می‌شم بهم بگه!

عزت همگی رفقا مزید.

Monday, April 30, 2007

رخت‌شویی

آقا داره شور می‌زنه، بد جوری هم شور می‌زنه. نمی‌دونم چه شه. به قاعده از ساعت 3 بعد ازظهر شروع کرده بی‌خیال هم نمی‌شه. به قول مامان‌بزرگم انگاری دارن تو دلم رخت می‌شورن!!

خدا نصیب کسی نکنه. این دلشوره اعصاب آدم و خرد می‌کنه. خیلی وقتها شده که بعد از دلشوره‌ی اینطوری یک خبر ناجوری بهم رسیده امیدوارم این دفعه طوری نشه.

بعدم وقتی دلشوره می‌گیرم همش دلم می خواد یک چیزی بخورم. تمرکزم که تعطیل و خلاصه بساطی می‌شه. تصور کن همه‌ی این اوضاع سر کار.

فقط خدا خدا می‌کنم خبر ناجوری نباشه.