هنوزم هم انگاری اونقدرمطمئن نیستم که بگم دارم میرم خونهی خودم! احتمالاً انتظار داشتم خیلی اتفاق عجیب غریبی باید بیوفته ولی زیاد هم هیجانانگیز نبود. شاید هم بود ولی گرمم حالیم نیست!
یک چیز دیگهای هم هست، بیشتر دلم الان گواهینامهی رانندگیم رو میخواد تا خونه! آخه الان فقط اتاق شکلش عوض میشه وگرنه اتفاق خاصی نمیافته. اما فکر میکنم، ماشین که بگیرم خوب خیلی بیشتر آزاد میشم و میتونم به تفریحات برسم که از پلاسیدگی در بیام.
علی ایه حال (ایراد غلط دیکتهای نداریمها) فعلا نقشهای خونهی عمو رو داشته باشین که بدونین کجا پیداش کنین.
عزت همگی مزید و قدمتون روی چشم!
1 comment:
مبارکه رفیق عکساشو زود بفرست ببینیمش.
Post a Comment