بعد از قریب به ۳ سال این هفته یک کمی احساس کردم که دارم به زندگی بر میگردم. بخش مهمی از زندگیم یعنی تشکیلات و خدمت رو که مدتی بود به اجبار کنار گذاشتهبودم رو دوباره با لطف خودش یک کمی به دست آرودم.
دوباره بر گشتم به جایی که شاید ۱۰ سال پیش خدمتم رواز اونجا شروع کردم، نوجوانان. یک کمی بیشتر از دفعهی گذشته هیجان دارم چون هم احساس میکنم که فاصلهی سنیم با اون بچهها زیاد شده و ممکنه که نتونم خیلی خوب باهاشون ارتباط برقرارکنم و هم اینکه مدتی هست که با این گروه کار نکردم و باید دوباره سعی کنم تا به حال و هوای نوجوونی بر گردم.
اما امیدم به اینه که خودش کمک میکنه. ایشالله که سال خوبی باشه و بیشتر از همه بچهها از این دوره استفاده کنن.
1 comment:
Post a Comment