شده یک زمانهای در زندگی خیلی با سرعت حرکت کردهباشین. اونقدر سریع که از خود زندگی جلو زندهباشین؟ اینطور مواقع معمولاً آدم باید یک مدت زمانی رو صرف بکنه که زندگی به آدم برسه.
صبر کردن برای زندگی هم کار سختیه. یعنی بیشتر اعصاب خورد کنه. تا وقتی زندگی بهت برسه و تو با سرعت اون پیش بری همه چیز خیلی کند میگذره.
جریان درست مثل وقتیه که از یک رانندگیه طولانی خارج از شهر با راه باز و سرعت بالا میای توی شهر. ترافیک برات خیلی کنده و بیشتر از همیشه روی اعصابت فشار میاره.
برای من شاید چند بار توی زندگیم این اتفاق افتاده. همیشه خوب نبوده ولی تجربهای بوده برای خودش.
در اون شرایط که منتظر بودم خیلی به اینکه چطور این جوری شد اینطوری شد فکرکردم. نتیجه هم همیشه این بوده:
وقتی یک اتفاقی قبلاً برات افتاده باشه یا بقول ادبیات توتفرنگی، اون موقع که خود محسن مینوشت، بازیی رو قبلاً کردهباشی و مراحلش رو پشت سر گذاشتهباشی، اون وقت اگر یک دفعه زندگیت reset بشه بعدش انتظار داری که دوباره ازهمون آخرین مرحله شروعکنی که خوب این اتفاق هیچوقت نمیافته. بنابراین یک جایی میشه که فکر میکنه بابا این چیه دیگه من که اینجا بودم و خلاصه از همینجا هست که فکر میکنه زندگی حسابی عقب مونده.
ولی، چند تا نکته هست که باید همیشه بهشون توجه داشتهباشی:
۱. مراحل زندگی هیچوقت مثل مراحل بازی الزاماً تکراری نیستن بنابراین بازی کردن اون مراحل حوصلهی آدم روسر نمیبره.
۲. همیشه همبازیهاتون مثل شما زوریده نیستن بنابراین باید همونطوری که دفعهی اول یک نفر به شما فرصت داد که بازی رو یاد بگیرین شما هم بهتره به بقیه این فرصت رو بدین.
۳. فکر نکنین چون دفعهی قبل یک طوری بازی کردین پس اون روش درسته و حالا هم همون مراحل با یک کمی تغییر حتما اجرا میشه!!! نخیر، در بسیاری از اوقات اگر دوباره شما از اول بازی کنین متوجه میشین که خیلی هم دفعهی اول اشتباه بازی کردین.
به هر حال من که برای همه آرزو میکنم که هیچوقت از زندگی جلو نزنن چون به تجربهی هر چیزی برای دفعهی اول خیلی بیشتر از دفعات بعدیه.
No comments:
Post a Comment