این تعطیلی هم تموم شد. طبق معمول خیلی چیزهاش با برنامهریزیهای من متفاوت پیش رفت. خیلی از اتفاقات، تکراری ولی در عین حال خوب بود. برای همین هم خوشحالم از این سفر.
اینبار بعضی از رفقا رو که مدتی بود ندیدده بدم، دیدم. خبرهای خوبی هم در مورد تعدادی از بچهها شنیدم. برای اونایی که قراره بابا یا مامان بشن آرزوی سالمترین و باهوشترین نینیهای دنیا رو دارم. همینطور برای اونهایی که دارن توی مرحلهی قبلش تلاش میکنن و به موفقیتهایی دست پیدا کردن هم آرزوی بهترینها رو دارم و میگم: ایشالله دست راستشون زیر سر ما!!!
از فردا هم دوباره کار و زندگی با روال عادیش شروع میشه. اینم قرار روزگاره. همیشه روزهای تعطیلی و خوشی خیلی زودتر از روزهای کاری میگذرن. خوب البته اگر بخوای به نسبت هم بگیری، تعداد روزهای کاری چندین برابر روزهای تعطیلی هستن. همین هم هست که به نسبت خیلی زودتر میگذرن.
امیدورام تا سفر بعدیم به ایران خیلی طول نکشه. امیدوارم طی زمان از این سفر تا سفر بعدی اتفاقات خوب زیادی بیوفته. برای همهی کسایی که می شناسم.
عکس بدرد بخوری از این سفر ندارم. اما باید بگم خوشبختانه برف دیدم، توی بارون راه رفتم و لباسهای گرمم رو پوشیدم. دوباره رفتم به بام طهران و تونستم یکبار دیگه قبل از اینکه ساختمونهای نوساز جلوی دید رو برای همیشه بگیرن، یک دل سیر شهر رو نگاه کنم. شهری که با همهی بدیهاش شهر منه. رفتم و تمام محلهام رو دوباره گشتم جایی که بزرگ شدم و همیشه بهترین جای دنیا برام خواهد بود.
این حرفها برای کسی که در فاصلهی چند ساعتی از طهران توی فقط دبی زندگیه نصفه و نیمه میکنه شاید خیلی خندهدار باشه ولی تمامش حقیقته. فرقی هم نمیکنه که ۱۰ سال بکبار بیام اینجا یا سالی ۱۰ بار. هر دفعه تمام این کارها رو خواهم کرد و هربار برای دوباره از انجام دادنشون ذوقزده خواهم شد.
زندهباد ایران، زندهباد طهران و زندهباد طهران ۳...
عزت همگی مزید
No comments:
Post a Comment