Wednesday, May 16, 2007

Nightmare with friends


امروز تنها چیزی که نداشتم تمرکز بود. احتمالاً به جهت بد خوابیدن دیشب.
از شما چه پنهون که 10 رفتم تو رخت خواب شاید کمبود خواب از اول هفته جبران بشه ولی چشمتون روز بد نبینه اولا تا 12:30 که خوابم نبرد فکر کنم نصف قسمتهای سری پنجم سریال friends رو برای صدمین بار تماشا کردم. نمی‌دونم برای شما هم اینطوره یا نه ولی 3 ساعت با خواب‌آلودگی جلوی تلوزیون یا توی ماشین نشستن خیلی راحت‌تره برای من تا اینکه نیم ساعت توی تخت وول بخورم و خوابم نبره. به هر حال به هر زور و ضربی بود خوابیدم ولی کاش که نمی‌خوابیدم!!!
حضور انور حضور شما عارضم که جمیع فامیل از این دنیا و اون دنیا به خواب ما اومده بودن. مهمانی بود عظیم مهمانی! تمام عقبه‌ی مادربزرگ مادری من که در کل 74 یا 75 نفر هستند همگی حاضر و ناظر دور اتاق روی صندلی نشسته بودن و یکی از شوهرخاله‌ها هم مشغول سخنرانی اون وسط که البته خیلی چیزی از حرفاش یادم نمیاد.
حالا تمام این احوال و شلوغی خواب ما یک طرف وسط خواب موبایل ما زنگ خورد یعنی تو خواب نه واقعاً. یک چند دفعه‌ای از وقتی که اومدم شماره‌های ناشناس روی موبایلم می‌افته که همیشه هم نیستم وردارم ببینم کیه و وقتی هم بعدش زنگ می‌زنم کسی بر نمی‌داره! خلاصه یکی از همون شماره‌ها افتاد و این دفعه من برداشتم که دیدم به به... برای اینکه هیجان و زهرمار شدن خواب ما کامل بشه یک صدایی که 4 سال که ما می‌خواستیم، توخوابمون نیومد، میگه الو منم! حالا از این ور من نمی‌خوام قبول کنم که این بنده‌ی خدا پشت خطه از اون ور اون هی داره اصرار می‌کنه و من رو قانع! چنان فشاری بر اعصاب ما در اون هنگامه وارد شد که تا یادم افتاد که خوابم و دارم خوب می‌بینم متقعد شدم که این خواب به این اعصاب خوردیش نمی‌ارزه بنابراین چشم‌ها رو باز کردم و از 5 صبح دیگه نخوابیدم. گاهی هم که چشمام گرم می‌شد از ترس اینکه نکنه بازم ادامه‌ی همون خواب رو ببینم (چیزی که خیلی وقتها برام اتفاق می‌افته) باز می‌پریدم.
القصه، این جریان باعث که خواب شب برای ما کوفت بشه و امروز هم بکذا. نه تمرکز و نه بازدهی و نه توجه هیچی فقط با صفحه‌های اینترنت و ور رفتن به برنامه‌ی کنترل پروژه خودم رو سرگرم نشون دادم تا شاید وقت بگذره. تا ببینیم امشب چی می‌خواد بشه.

No comments: