Saturday, May 19, 2007

Why the hell did you do that for?

حضور شما عارضم که تجدد بسیار چیز مفیدیست بخصوص وقتی با والدین یا کسانی که از ما بزرگ‌تر هستند صحبت می‌کنیم و می‌خواهیم کاری را بکنیم که اونها باهاش مخالفند. در این حالت معمولا ما به طرز فکر و فاصله‌ی بین نسل‌ها اشاره می‌کنیم و به اینکه چقدر تحجر فکری عارضه‌ی بدیست. البته در مواردی، کمی تا قسمتی یا فقط همون کمی، حق با ما هست اما خوب عمومیت نداره. این رو هم من می‌دونم و هم شما.

اما بحث من امروز اصلا ربطی به این جریان نداره. صحبت من اینه که آقا ما که اینهمه حرف می‌زینم از تجدد و امروزی بودن، واقعا در درون خودمون چقدر با این باورخا کنار اومدیم یا به قول دیگه سوای بروزات خارجی و صحبت‌ها و شعارها در ته دلمون چقدر باور‌های سنتی وجود داره؟

البته واضح و مبرهن است که تربیت، عوامل اجتماعی، فرهنگی و سنت بعلاوه‌ی نفوذ شدید باورهای مذهبی شکل دهنده‌ی این اعتقادات هستند ولکن در دنیایی که اخبار به صورت ثانیه‌ای در سرتاسر کره پخش می‌شن؛ ارتباطات نزدیک بین فرهنگ‌های مختلف باعث شده که ما، توجهم بخصوص به جوانانی است که در ایران‌زمین و در محیط بسته‌تری قرار داشتن و دارن هست، در بین یک برزخی گرفتار بشیم بین درونیات خودمون و محیط اجتماعی و باورهای امروزی. من نه می‌خوام اینجا مشکلی رو حل کنم و نه می‌خوام علت‌یابی کنم تنها قصدم اینه که چند نمونه‌ی کوچیک از این موارد رو ذکر کنم. همین و فقط همین!

با وجود اینکه خانوم‌ها مقدمند ولی اینجا رو از آقایون شروع می‌کنم. در صد بسیاری از ماها هستیم که با وجود اینکه به اسم تجدد به خودمون اجازه می‌دیم خیلی از ارتباطات رو قبل از ازدواج داشته باشیم ولی تحمل دیدن یا شنیدنش رو برای همسر یا همسر احتمالیمون نداریم(لطفا شعار ندین پیش خودتون صادقانه فکر کنین).

خانوم‌ها بگن، چند در صد هستن که با وجود اینکه مثلا اعتقاد دارن به آزادی زن در عرصه‌ی اجتماع و ارتباطات اجتماعی اما از به اصطلاح غیرت مردونه و گیر دادن آقایون به این ور و اونور همچینم بدشون نمیاد و پیش خودشون هم می‌گن نیگاه چقدر من و دوست داره!

از اینکه آقایون با وجود تمام دمکراسی نوین موجود در تفکرشون بسیار بازنده‌های بدی هستن دیگه چیزی واضح‌تر نیست. بخش عظیمی از ما مردان متمدن، هنوزم حق انتخاب رو در ارتباط تنها حقی مردانه می‌دونیم و از پسند نشدن یا تموم شدن یک رابطه از طرف خانوم‌ها چنان با فکر باز استقبال می‌کنیم که یا تا عمر داریم اسم طرف رو نمیاریم. یا اینکه تا 10 سال بعدم همچنان به طرف و رابطه می‌چسبیم و زندگی رو براش سیاه می‌کنیم! حالا چند دفعه شده که یکی رو دیدیم و تا از قیافش خوشمون نیومده کاری کردیم که از زندگیش سیر بشه بماند.

آخرش هم اینکه خداییش چند نفر از خانوم‌ها هستن که هنوزم که هنوزه ازدواج براشون با خواستگاری و مراسم به ظاهر سنتی و عقب افتاده فقط معنی داره؟ حالا جریان هر چی هم که باشه آخرش تا رسماً مراسم به صرف چای و شیرینی برگزار نشه نازشون بجاست و ته دلشون قرص نمی‌شه. دروغ می‌گم، هیچم دورغ نمی‌گم خودتون هم می‌دونین!

دیگه به بقیش خودتون فکر کنین.

لطف همگی مزید

2 comments:

Anonymous said...

سیدخندان، رسالت! یک نفر!

Anonymous said...

Mohandes , Gol gofti o mesle hamishe zadi tu khaaal :D