Sunday, October 28, 2007

And the Course Begin

بگو فقط منو دوست داری! فقط و فقط منو. بگو به هیچ‌کس دیگه‌ای جز من نگاه نمی‌کنی! بگو چشمات فقط و فقط من رو خواهند دید و نه هیچ‌چیزه دیگه‌ای رو. بگو قلبت فقط و فقط برای منه و بس. بگو که اینقدر من توی قلبت نشستم که دیگه جایی برای نفس کشیدن هم توش نیست.

آیا اینا حرفاهای خوب و رمانتیکی هستن؟ یا اینکه توهین به شعور و تجاوز به حریم طرف مقابلند؟ آیا این جملات رسا و شفاف مثل قلبی که ازش نشات گرفتن، هستن؟ یا سرشار از مفاهیم و احساساتی هستن که اسیر کلمات و ترکیبات نارسا و نامفهوم شدن؟

برداشت از این حرفها احتیاج به آگاهی از خیلی معیارها داره که در بسیاری از موارد دسترسی به اون آگاهی اگر کار محالی نباشه کار بسیار مشکلیه. اولین و مهمترین این آگاهی‌ها شناخت از خصوصیات اخلاقی و مرز و محدوده‌های ذهنی کسی هست که این جملات رو می‌گه.

شخصاً نمی‌تونم قبول کنم که هر کسی که این جملات رو بیان می‌کنه قطعاً مقصودش یکسان با نفر بعدیه. به نظرم محدوده‌های اخلاقی، فرهنگی و تربیتی یک انسان، خیلی توی معانی این جملات می‌تونه تاثیر داشته‌‌باشه.

برای یک نفر می‌تونه مفهوم اینکه "به هیچ‌کس دیگه‌ای نگاه نمی‌کنی" در حد معانی لغوی کلمات تشکیل دهنده‌ی جمله باشه. ولی برای نفر بعد التماسی برای خاص کردن رابطه باشه، حالا در هر حدی که هست. یک جورهایی یعنی: "این طوری که به من نگاه می‌کنی به کس دیگه‌ای نگاه نکنی." و قص الی هذا.

به هر حال تنها نتیجه‌ای که من تونستم برای خودم از توی این افکار متشتت دست و پا کنم اینه که: گفتن این جملات ریسک بزرگیه. بهتره تنها وقتی به زبون بیاریشون که بدونی : ۱- پذیرفته می‌شن . ۲- اونقدر طرف مقابل شناخت نسبت به تو داره که دقیقاً همون مفهومی رو که باید از این جملات برداشت می‌کنه.

1 comment:

Anonymous said...

in faghat vaghtiye ke paye eshghe zamini dar mioon nabashe