انسانهای خلاق معمولاً موجودات کمیابی هستند. برای همین هم وقتی یکی از اینطور آدمها در جایی پیدا میشه حسابی مورد توجه قرار میگیره.
آدمهای خلاق راهحلهای متعدد و جذاب برای حل کردنِ موضوعات مختلف دارن. وقتی در کنارشون هستی از این همه ایده واقعاً شگفتزده میشی و یک جواریی حال میکنی که ایول به این همه استعداد.
در اینکه خلاقیت چیز بسیار مفید و بدرد بخوریه هیچکس شکی نداره. اصولاً هم داشتن خلاقیت از نداشتنش خیلی بهتره. امّا آدمهای خلاق هم الزاماً آدمهای راحت و آسونی نیستن.
به عنوان نمونه، اینطور آدمها معمولاً بیشتر تئوریک هستن. یعنی بیشتر اهل حرف زدن هستن تا عمل کردن. بنابراین اگر ۳ تا از این آدمها رو با هم توی یک گروهی بگذاری تنها کاری میکنن اینه که حرف میزنن بعدم خسته میشن و میگذارن میرن!!!
بعضی وقتها هم که همین خلاقیت بلای جون میشه. یعنی طرف یک فکری به ذهنش میرسه و شروع هم میکنه به کار کردن یک دفعه یک چیز دیگه به ذهنش میرسه که فکر میکنه از اولی بهتر بوده. پس میره سراغ دومی.همین بلا سر دومی هم مییاد و میرسه به سومی، بعدش چهارمی و الی آخر.
این آدمها، بخصوص، خیلی زود از همه چیز خسته میشن. شاید به خاطر اینکه همش دنبال یک چیزی میگردن که این حس خلافیت رو توشون ارضاء کنه. به هر حال منظور اینه که نمیشه خیلی روشون حساب کرد. چون هر آینه ممکنه که همه چی رو ول کنن و برن سراغ یک کار دیگه.
و امّا مهمترین مطلب در این خصوص اینه که تمام این حرفهای بالا رو آدمهایی میزنن که خودشون از خلاقیت ذرهای در زندگی بهرهای نبردن! و این چیزهایی هم که میگن همش از روی حسادت به آدمهای خلاقه!!!
1 comment:
خوبه خواب آلود بودی و اینهمه نوشتی، اگه سرحال بودی رمان تایپ می کردی؟ عجیبه ها !چند وقتیه غلط دیکته ای نداری
Post a Comment