Thursday, December 06, 2007

Love can be simple

سال آذرش را به نیمه رسانده.
سالی که چه بخواهی یا نه با تو گذشته.
سالی که سپری شدن ایامش را چه با فاصله از اندیشه‌هایم آغاز کرد و چه بی‌صدا به کنار تو آرامش داد.

صدای زمزمه‌ای می‌آید.
دستم گرمای دیگری بجز سرِ انگشتانِ دستِ دیگرم را آرزو می‌کند.
هنوز تفاوت روز و شب رانمی‌فهمد طفلک.

دلم هوای باران دارد.
می‌خواهم زیر باران بایستم و سر به آسمان بلند کنم.
بگذارم تا با فرود هر قطره پلک‌هایم خیس شوند.

با ریختن هر قطره چشمانم را خواهم بست
و به یاد خواهم آورد سفیدیه لباست را

با من بیا،
اینبار بوی نم درختان چنار را با تو همراه خواهم شد.
با من بیا...

No comments: