Sunday, September 07, 2008

I don't have a lucky number :(

چیزهایی هستن که واقعاً بد شانسیه که توی ساعت کاری اتفاق بیوفتن. منهم خدا رو شکر تجربه‌ی همشون رو دارم.
چند تاشون ذیلاً ذکر می‌شن:
- تنها روزی که فکر می‌کن جلسه و مشتری و ارباب رجوع نداری و با ریش نزده و لباس عادی می‌ری سر کار یک دفعه با رییس هیات مدیره‌ی بانک گردن‌کلفت‌ها برات یک جلسه‌ایی پیش بیاد که هر کاری می‌کنی نتونی کنسلش کنی.
- وقتی که سفید‌ترین پیراهنت رو پوشیدی چون یک ملاقات مهم داری، درست سر ناهار غذا که مقدار معتنابهی زردچوبه داره بریزه درست وسط سینه‌ات و یک لک زیبا به ارمغان بیاره!!! لکی که آخرش مجبورت کنه که پیرهن و بندازی دور
- درست اول صبح که کلی آدم قراره بیاد توی دفتر، زیپ شلوارت در بره و مجبور بشی با اعمال شاقه و توی دستشویی با استفاده از سنجاق قفلی و هزار ترفند دیگه یک کمی بندش کنی!
o در مورد این آخری بگم که داشتم با مشتری حرف می‌زدم! اون نشسته بود و منم کنارش وایستاده بودم به مونیتور نگاه می‌کردم! تا دستم و بردم تو جیبم با اجازتون حس کردم خیلی جا برای اندام مبارکم زیاد شد! تا به پایین نگاه کردم دیدم به به! زیپ از بالا تا پایین در رفته! بلافاصله تی‌شرت روی شلوار و بدو به سمت دستشویی. خدا بخیر کرد یک سنجاقی پیدا کردم وگرنه باید اون روز و مرخصی می‌گرفتم!!!!
عزت همگی مزید.

No comments: